مترادف جلید : جلد، چالاک، چست، زرنگ، چابک سوار، زورمند، قوی، نیرومند، بشک، ژاله، شبنم
جلید
مترادف جلید : جلد، چالاک، چست، زرنگ، چابک سوار، زورمند، قوی، نیرومند، بشک، ژاله، شبنم
مترادف و متضاد
۱. جلد، چالاک، چست، زرنگ
۲. چابکسوار
۳. زورمند، قوی، نیرومند
۴. بشک، ژاله، شبنم
فرهنگ فارسی
سخت وقوی، نیرومند، بردبار، چابک وباهوش
( صفت ) ۱- چالاک جابک . ۲- چابک سوار. ۳- قوی نیرومند. جمع : جلاد جلدائ .
( صفت ) ۱- چالاک جابک . ۲- چابک سوار. ۳- قوی نیرومند. جمع : جلاد جلدائ .
فرهنگ معین
(جَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - یخ . ۲ - شبنم .
(جَ ) [ ع . ] (ص . ) چالاک ، چابک .
(جَ ) [ ع . ] (ص . ) چالاک ، چابک .
(جَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - یخ . 2 - شبنم .
(جَ) [ ع . ] (ص .) چالاک ، چابک .
لغت نامه دهخدا
جلید. [ ج َ ] ( ع ص ) چابک از هر چیزی. ج. اجلاد وجُلَداء. ( منتهی الارب ). || سخت و قوی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) پشک. ( منتهی الارب ). پشتک و ژاله. ( ناظم الاطباء ). شبنم. ( فرهنگ نظام ). || تگرگ. || یخ. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
چابک، چالاک.
یخ.
یخ.
چابک؛ چالاک.
یخ.
کلمات دیگر: