کلمه جو
صفحه اصلی

تخلف کردن


مترادف تخلف کردن : خلاف کردن، سرپیچی کردن، بدعهدی کردن، خلاف وعده کردن، خلف عهده کردن، بازماندن، دنبال افتادن

فارسی به انگلیسی

break, offend, trespass

مترادف و متضاد

infract (فعل)
نقض کردن، شکستن، تخلف کردن

خلاف کردن


سرپیچی کردن


بدعهدی کردن، خلاف وعده کردن، خلف عهده کردن


بازماندن، دنبال افتادن


۱. خلاف کردن
۲. سرپیچی کردن
۳. بدعهدی کردن، خلاف وعده کردن، خلف عهده کردن
۴. بازماندن، دنبال افتادن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- سر پیچی کردن خلاف جستن . ۲- خلف عهد کردن . یا تخلف کردن از وعده خلاف وعده کردن.

لغت نامه دهخدا

تخلف کردن. [ ت َ خ َل ْ ل ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خلاف کردن. بازپس ایستادن از وعده و عهد و امری :
بر چهره ما خاک در دوست گواه است
کز طاعت میخانه نکردیم تخلف.
علی خراسانی ( از آنندراج ).
رجوع به تخلف شود.

پیشنهاد کاربران

پای از خط بیرون شدن ؛ از حد تجاوز کردن :
پای دلم برون نشد از خط مهر او
نی مهره امید من از ششدر سخاش.
خاقانی.
- پای از خط خود بیرون نهادن ؛ ازحد خویش تجاوز کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .


کلمات دیگر: