کلمه جو
صفحه اصلی

بایع


مترادف بایع : خریدار، سوداگر، مشتری ، فروشنده

متضاد بایع : فروشنده

فارسی به انگلیسی

seller, vendor, dealer, salesman


عربی به فارسی

خرده فروش , فروشنده


مترادف و متضاد

vendor (اسم)
دستفروش، فروشنده، طواف، بایع

vender (اسم)
دستفروش، طواف، بایع

salesperson (اسم)
فروشنده، بایع

خریدار، سوداگر ≠ فروشنده


مشتری


۱. خریدار، سوداگر
۲. مشتری ≠ فروشنده
۳. فروشنده


فرهنگ فارسی

فروشنده
( اسم ) فروشنده .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . ] (اِفا. ) فروشنده .

لغت نامه دهخدا

بایع. [ ی ِ ] ( ع ص ، اِ ) بائع، از مصدر بیع. فروشنده. برابر مشتری. ( آنندراج ). پرداخت کننده بها در برابر کالای فروخته شده. ( از اقرب الموارد ). ج ، باعه. ( از تاج العروس ). || خریدار. خرنده. ( آنندراج ). مشتری. تحویل دهنده کالا در برابر بها به خریدار. و این مصدر از اضداد است. ( از اقرب الموارد ). || ساعی. نمام. || امراءة بائع؛ زن رواج یافته به حسن و جمال خویش. ( آنندراج ). || ولدالظبی اذا باع فی مشیه ؛ بچه آهو که فروخته شود در راه رفتنش. ج ، بوع. ( از اقرب الموارد ).

بائع. [ ءِ ] ( ع ص ) گام فراخ نهنده. ( از منتهی الارب ). بچه آهو که گام فراخ نهد در رفتن. ج ، بوع. || ساعی و نمّام. ( منتهی الارب ). || فروشنده. ( منتهی الارب ). || خرنده. ج ، باعة. ( منتهی الارب ). || امراءة بائع؛زن رواج یافته به حسن و جمال خویش. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

فروشنده.


کلمات دیگر: