مترادف تجنب : امساک، پرهیز، دوری، کناره گیری، دور شدن، دوری جستن، کناره گیری کردن
تجنب
مترادف تجنب : امساک، پرهیز، دوری، کناره گیری، دور شدن، دوری جستن، کناره گیری کردن
فارسی به انگلیسی
avoiding, ahunning
عربی به فارسی
دوري کردن از , احتراز کردن , اجتناب کردن , طفره رفتن از , الغاء کردن , موقوف کردن , پرهيز , اجتناب , کناره گيري , احتراز , طفره
مترادف و متضاد
امساک، پرهیز، دوری، کنارهگیری
دور شدن، دوری جستن، کنارهگیری کردن
۱. امساک، پرهیز، دوری، کنارهگیری
۲. دور شدن، دوری جستن، کنارهگیری کردن
فرهنگ فارسی
دورشدن، دوری گزیدن، دوری کردن
۱- ( مصدر ) دوری جستن کرانه گرفتن بیک سو شدن دور شدن . ۲-( اسم ) دوری . جمع : تجنبات.
۱- ( مصدر ) دوری جستن کرانه گرفتن بیک سو شدن دور شدن . ۲-( اسم ) دوری . جمع : تجنبات.
فرهنگ معین
(تَ جَ نُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دوری جستن ، دوری کردن .
لغت نامه دهخدا
تجنب. [ ت َ ج َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) اجتناب. ( تاج المصادر بیهقی ). به یک سو شدن. ( دهار ). دور شدن. ( ترجمان عادل بن علی ). دور شدن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). دور شدن و یک سو شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). اجتناب و دوری کردن. ( فرهنگ نظام ): و در عموم احوال از غفلت و کاهلی تجنب واجب شناسد. ( کلیله و دمنه ). خردمندان... از جنگ عزلت گرفته اند و از بیدار کردن فتنه... تجنب واجب دیده اند. ( کلیله و دمنه ). از دریا و آتش تحرز و تجنب ممکن است و از خشم پادشاه ناممکن و متعذر. ( سندبادنامه ص 72 ). || جنب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). جنب گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
دور شدن، دوری گزیدن، دوری کردن.
پیشنهاد کاربران
دوری کردن
کلمات دیگر: