کلمه جو
صفحه اصلی

پسین


مترادف پسین : بعدازظهر، عصر، بازپسین، فرجام، موخر

متضاد پسین : پیشین

فارسی به انگلیسی

after, dorsal, eventual, final, hind, hinder, last, late, latest, latter, posterior, rear, recent

last, latest, posterior


فارسی به عربی

آخر مرة , اخیر , اعق , لاحق

مترادف و متضاد

subsequent (صفت)
لاحق، مابعد، پسین، بعد، متعاقب، بعدی، دیرتر، خلفی، پس ایند

hindmost (صفت)
عقب ترین، پسین، دورترین

hinder (صفت)
عقبی، پسین، واقع در عقب

last (صفت)
قطعی، پسین، اخرین، آخر، اخیر، بازپسین، یک کلام

astern (قید)
بطرف عقب، پسین، در عقب کشتی

بعدازظهر، عصر ≠ پیشین


بازپسین، فرجام، موخر


۱. بعدازظهر، عصر
۲. بازپسین، فرجام، موخر ≠ پیشین


فرهنگ فارسی

منسوب به پس، آخرین، خلاف پیشین، ووقت بین عصرومغرب، شامگاه، نمازپسین:نمازعصر، روزقیامت
( صفت ) ۱- آخرین آخر متاخر بازپسین واپسین . ۲- موخر مقابل مقدم ( مقدم. التفهیم ص قمب ) ۳- مابین ظهر و غروب و عصر: نماز پسین ( نماز عصر ). یا روز پسین. قیامت یوم الاخر . یا صبح پسین . صبح صادق .

فرهنگ معین

(پَ ) [ په . ] (ص نسب . ) ۱ - آخرین ، متأخر. ۲ - زمان بین ظهر و غروب و عصر.

لغت نامه دهخدا

پسین. [ پ َ ] ( ص نسبی ) ( خلاف نخستین و پیشین ) بازپسین. واپسین اخیر. آخرین. مُؤخر. آخرة. اُخری. آخر. متأخر :
نخستین فطرت پسین شمار
توئی خویشتن را ببازی مدار.
فردوسی.
ندانم که دیدار باشد جز این
یک امشب بکوشیم دست پسین.
فردوسی.
فراوان ز گردان گردنفراز
ز بهر پسین حمله را دار باز.
اسدی.
زپیغمبران او [ محمد ص ] پسین بد درست
ولیک او شود زنده زیشان نخست.
اسدی ( گرشاسب نامه نسخه ٔمؤلف ص 2 ).
پسین مردم آمد که از هر چه بود
بدش بهره و بر همه برفزود.
اسدی ( گرشاسب نامه ایضاً ص 102 )
و اصحاب ابوحنیفه... بدین قول پسینند. ( هجویری از کشف المحجوب ).
اندر جهان نخواهد بودن پس از تو شاه
ای شاه تا قیامت شاه پسین توئی.
مسعودسعد.
ابن هرمه ؛ پسین فرزندان و مرد که کلانسال باشد. ( منتهی الارب ). اهزع ؛ پسین تیر که در کیش ماند ردی باشد یا جید یا آن بهترین تیرها باشد که جهت شداید و پیکار سخت نگاه دارند یا ردی تر. ( منتهی الارب ). || مابین ظهر و غروب و عصر. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ).
- پسین خلیفه ؛ یعنی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب رضی اﷲ عنه. خاقانی گوید :
بهتر خلف از پسین خلیفه.
( از فرهنگ رشیدی ).
- روز پسین ؛ قیامت. یوم الاَّخر :
پرستش همان پیشه کن یا نیاز
همه کار روز پسین را بساز.
فردوسی.
ای پسر وامخواه روز پسین
جان ستاند برهن و پایندان.
نزاری.
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد.
حافظ.
- صبح پسین ؛ صبح صادق :
گرچه بهین عمر شد روز به پیشین رسید
راست چو صبح پسین از همه خوشدم تریم.
خاقانی.
- نماز پسین ؛ نماز عصر. صلوة عصر. صلوة وسطی. نماز دیگر.

فرهنگ عمید

۱. آخرین.
۲. (اسم ) وقت بین عصر و مغرب.
۳. [مقابلِ پیشین] بعد از دیگری، عقب تر.
۴. (اسم ) عصر.

دانشنامه عمومی

پسین (به آلمانی: Pessin) یک شهر در آلمان است که در هافه لانت واقع شده است. پسین ۶۵۱ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای آلمان

(لری) پَسین، عصر و بعدازظهر.


بعد از ظهر، عصر پَ سین


عصر


(pasin) بعد از ظهر


واژه نامه بختیاریکا

( پَسین ) بعد الظهر

جدول کلمات

اخری

پیشنهاد کاربران

بعدی. ، آنچه در پی آمده، می آید یا خواهد آمد.

بعداز ظهر. عصر   ( گویش کرمانی )

مابعد

در زبان لری بختیاری به معنی

عصر

در زبان لری بختیاری به معنی
عصر. کسی که پس از همه آمده
. آخری

پسین*پستو*::در زبان لری بختیاری به اتاق آخری می گویند. آخرین


اخیر

پَسین در گویش یزدی به ساعات میانگین زمان بین ظهر و شام گفته می شود ، عصر

بعدازظهر ( بلوچی )

پَسین در گویش کرمانی به ساعات میانگین زمان بین ظهر و شام گفته می شود ، عصر ، بعد از ظهر

در گویش یزدی ساعات میانگین زمان بین عصر و شام

عصر . آخر روز. لری بختیاری

پسین :
دکتر کزازی در مورد واژه ی " پسین " می نویسد : ( ( پسین در پهلوی در ریخت پسن pasēnبکار می رفته است ) )
( ( نخستین فطرت پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 197 )
به نظر می رسد واژه ی پس و پسین فارسی با واژه Past در انگلیسی به معنی ماضی و آنچه پشت سر مانده و گذشته Passato ایتالیاییPasse فرانسوی و. . سنجیدنی باشد.


متأخر

در گویش اچمی به عصر پسین و به ظهر پیشین یا چاشت می گویند


کلمات دیگر: