کلمه جو
صفحه اصلی

بته


مترادف بته : بوته

فارسی به انگلیسی

bush, shrub, brushwood, kindling, goats thorn

bush, shrub


فارسی به عربی

اجمة

مترادف و متضاد

test (اسم)
محک، ازمایش، بته، بوته، معیار، ازمون

bosk (اسم)
بته، بوته، بیشه

bush (اسم)
بته، بوته، شاخ و برگ

بوته


فرهنگ فارسی

بوته
( اسم ) بوته
قریه ای در بلنسیه

فرهنگ معین

(بُ تِّ ) ( اِ. ) نک بوته . ، از زیر ~ درآمدن بی اصل و نسب بودن .

لغت نامه دهخدا

( بتة ) بتة. [ ب ِ ت َ ] ( ع مص ) جای گرفتن. مقیم شدن. ( منتهی الارب ).

بتة. [ ب َت ْ ت َ ] ( ع مص ) بریدن و قطع کردن. || عاجز کردن کسی را ازرسیدن به قافله. ( منتهی الارب ). || بریده شدن. || فروماندن در راه. ( منتهی الارب ).
- || سکران لایبت امراً؛ یعنی بحیثی مست است که قطع و یکسو نمی کند کار را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نیت و عزم روزه : در حدیث است که لاصیام لمن لایبت الصیام من اللیل ؛ یعنی نیست روزه کسی را که نیت و عزم آن را از شب نکند( منتهی الارب ). بَت . ( منتهی الارب ) . و رجوع به بت شود. || بریدن ازهمسر و دوست. طلاق باین دادن : طلقها بتة و بتاتاء؛ طلاق باین داد که در آن رجعت جایز نیست. ( منتهی الارب ).و رجوع به بتات شود. طلقها بتة و بتاتاء؛ ای بتلة بائنه ؛ یعنی بریدنی که در آن بازگشت نباشد دیگر و طلقها ثلاثاًبتة که در هر دو بازگشت نیست. ( از اقرب الموارد ). طلاق باین داد او را که در آن رجعت جایز نیست. ( یادداشت مؤلف ).
- البتة ؛ قطعاً و جزماً ( از: ال +بت + ة ) لاافعله بتة و البتة؛ نخواهم کرد این کار راهرگز. نخواهم کرد آن را جزماً و قطعاً. ( یادداشت مؤلف ).

بتة. [ ب َت ْ ت َ ] ( هندی ، اِ ) دستور فوق العاده سپاه در میدان جنگ. || جزر. مقابل مد. ( ناظم الاطباء ).

بتة. [ ب َت ْ ت َ ] ( اِخ ) قریه ای در بلنسیه. ( از معجم البلدان ).ابوجعفر ادیب منسوب به آن است. ( از ناظم الاطباء ).
بته. [ ب َ ت َ ] ( اِ ) سنگی است که در روی آن بعضی چیزها صلایه نمایند. بتو نیز گویند. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 193 ). سنگی باشد که بدان داروها سایند. مقمع. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). دسته ٔهاون. ( ناظم الاطباء ). || پلو ساده و خشک.بده. ( از فرهنگ شعوری ). خشکه پلاو. ( ناظم الاطباء ).

بته. [ ب ُت ْ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) بوته. گیاه کوتاه بالا. درخت کوتاه. هرگیاه که ساق محکم ایستاده ندارد. نباتی میان درختک و گیاه. درختچه. هر گیاه که تنه و ساقه شخ و سطبر و راست ندارد.درختچه با شاخهای بسیار نزدیک به زمین. || نبات بی ساق : بته خیار، بته هندوانه ، بته کدو. || گون : در چهارشنبه سوری بته می سوزانند.
- امثال :
ما که از زیر بته در نیامده ایم ؛ یعنی دارای اصل و نسب هستیم.
|| خار. آدور. ورکار. ( السامی ) : چون قابیل هابیل را بکشت ، درختانی که در مکه بود بته برآورد و میوه ها ترش شد و آب تلخ شد. ( از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 138س 15 ). || نقش بر جامه ؛ بته جقه ، نوعی گل که روی پارچه های ترمه و قلمکار پدید آرند. شال ترمه ای که نقش سرو خمیده سر دارد.

بتة. [ ب َت ْ ت َ ] (ع مص ) بریدن و قطع کردن . || عاجز کردن کسی را ازرسیدن به قافله . (منتهی الارب ). || بریده شدن . || فروماندن در راه . (منتهی الارب ).
- || سکران لایبت امراً؛ یعنی بحیثی مست است که قطع و یکسو نمی کند کار را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نیت و عزم روزه : در حدیث است که لاصیام لمن لایبت الصیام من اللیل ؛ یعنی نیست روزه کسی را که نیت و عزم آن را از شب نکند(منتهی الارب ). بَت ّ. (منتهی الارب ) . و رجوع به بت شود. || بریدن ازهمسر و دوست . طلاق باین دادن : طلقها بتة و بتاتاء؛ طلاق باین داد که در آن رجعت جایز نیست . (منتهی الارب ).و رجوع به بتات شود. طلقها بتة و بتاتاء؛ ای بتلة بائنه ؛ یعنی بریدنی که در آن بازگشت نباشد دیگر و طلقها ثلاثاًبتة که در هر دو بازگشت نیست . (از اقرب الموارد). طلاق باین داد او را که در آن رجعت جایز نیست . (یادداشت مؤلف ).
- البتة ؛ قطعاً و جزماً (از: ال +بت + ة) لاافعله بتة و البتة؛ نخواهم کرد این کار راهرگز. نخواهم کرد آن را جزماً و قطعاً. (یادداشت مؤلف ).


بته . [ ب َ ت َ ] (اِ) سنگی است که در روی آن بعضی چیزها صلایه نمایند. بتو نیز گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 193). سنگی باشد که بدان داروها سایند. مقمع. (برهان قاطع) (آنندراج ). دسته ٔهاون . (ناظم الاطباء). || پلو ساده و خشک .بده . (از فرهنگ شعوری ). خشکه پلاو. (ناظم الاطباء).


بتة. [ ب َت ْ ت َ ] (اِخ ) قریه ای در بلنسیه . (از معجم البلدان ).ابوجعفر ادیب منسوب به آن است . (از ناظم الاطباء).


بتة. [ ب َت ْ ت َ ] (هندی ، اِ) دستور فوق العاده ٔ سپاه در میدان جنگ . || جزر. مقابل مد. (ناظم الاطباء).


بتة. [ ب ِ ت َ ] (ع مص ) جای گرفتن . مقیم شدن . (منتهی الارب ).


بته . [ ب ُت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ) بوته . گیاه کوتاه بالا. درخت کوتاه . هرگیاه که ساق محکم ایستاده ندارد. نباتی میان درختک و گیاه . درختچه . هر گیاه که تنه و ساقه ٔ شخ و سطبر و راست ندارد.درختچه با شاخهای بسیار نزدیک به زمین . || نبات بی ساق : بته ٔ خیار، بته ٔ هندوانه ، بته ٔ کدو. || گون : در چهارشنبه سوری بته می سوزانند.
- امثال :
ما که از زیر بته در نیامده ایم ؛ یعنی دارای اصل و نسب هستیم .
|| خار. آدور. ورکار. (السامی ) : چون قابیل هابیل را بکشت ، درختانی که در مکه بود بته برآورد و میوه ها ترش شد و آب تلخ شد. (از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 138س 15). || نقش بر جامه ؛ بته جقه ، نوعی گل که روی پارچه های ترمه و قلمکار پدید آرند. شال ترمه ای که نقش سرو خمیده سر دارد.


فرهنگ عمید

= بوته١

بوته١#NAME?


دانشنامه آزاد فارسی

بُتِه
نگاره ای تجریدی، بسیار کهن، زیبا، و آشنا. این نگاره در اغلب هنرهای سنتی ایران، به ویژه در قالی و ترمه، دیده می شود. نقش بُته را به درخت سرو خمیده، آتش زردشت، بادام، گلابی، کیسۀ چرمی و مشت بسته مانند کرده اند. نگارۀ بته انواع گوناگون دارد که معروف ترین آن «بته جقه» خوانده می شود. در زمان صفویه، با توجه به تأثیر هنر ایران بر هنر هند، این نگاره با نقش های قالی و شال ایرانی به هند راه یافت و بافندگان شال در کشمیر از آن برای آرایش بافتۀ خود بهره گرفتند؛ پس از آن، شال کشمیر با نقش بته جقه به ایران آمد و بته جقۀ ایرانی به بتۀ کشمیری و بتۀ ترمه معروف شد. بته جقه انواعی دارد که با نام خاستگاه هایشان نامیده می شوند. ← بته جقّه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بُته (یا بوته)، از رایجترین نگاره های کهن ایرانی در طرحهای قالی و دستبافته ها، کنده کاریهای روی چوب و سنگ، نقش روی آبگینه ها، سفالینه ها و تذهیب است.
بته معمولاً به شکل برگِ دندانه داری است با سری کج که در اندازه های کوچک و بزرگ و با خطهای شکسته، با کناره های آراسته به گل و برگ، نقش می شود.

کهنترین نقش بته
کهن ترین نقش بته، در تزیینات پوشش چرمی قمقمه هایی دیده می شود که از مقبره های سکایی در پازیریک سیبری، از قرن پنجم قمری، به دست آمده است. وجود نقش بته در حجاریهای ستون سنگی مسجدی در بلخ، بر قوری سفالین ری و بشقاب سفالین کاشان، به ترتیب متعلق به قرنهای چهارم و پنجم و ششم، نشانه سابقه دیرین آن در هنرهای آذینی ایران است.

اختلاف هنرشناسان در معنای نمادین نگاره بته
هنرشناسان در معنای نمادین نگاره بته ای اختلاف نظر دارند. گروهی آن را مظهر شعله آتش آتشکده های زرتشتی، گروهی تمثیل بادام یا گلابی یا مشت بسته، و برخی آن را تجسم گیاهی هندی دانسته اند و، به تبع آن، نظر داده اند که بته جقه ای از هند به ایران آمده و، به صورتهای متفاوت، متحوّل و متداول شده است. به نظر نمی رسد هیچ یک از این نظریه ها درست باشد و به احتمال زیاد بته در اصل سرو بوده و، برخلاف تصور رایج، از ایران به هند رفته است.

بته در هنرهای قبل از اسلام
...

گویش مازنی

/batte/ بدو

بدو


پیشنهاد کاربران

همان بوته


کلمات دیگر: