مترادف پایکوب : بالرین، پاکوب، رقاص، رقصنده
پایکوب
مترادف پایکوب : بالرین، پاکوب، رقاص، رقصنده
مترادف و متضاد
بالرین، پاکوب، رقاص، رقصنده
فرهنگ فارسی
پای باز رقاص
( اسم ) ۱- پاکوب ۲- پای باز رقاص بازیگر پای گر
( اسم ) ۱- پاکوب ۲- پای باز رقاص بازیگر پای گر
فرهنگ معین
(ص فا. ) نک پاکوب .
لغت نامه دهخدا
پایکوب. ( نف مرکب ) پای باز. رقاص. ( دهار ) ( السامی ). بازیگر :
یکی پایکوب و دگر چنگ زن
سدیگر خوش آواز انده شکن.
سوم پای کوبد شکن بر شکن.
ترا شاید آن گلرخ سیمتن
که هم پایکوبست و هم چنگ زن.
گه این پایکوب و گه آن دستزن.
طنبوری و پایکوب و بربطزن.
یکی پایکوب و دگر چنگ زن
سدیگر خوش آواز انده شکن.
فردوسی.
یکی [ از دختران ] چامه گوی و دگر چنگ زن سوم پای کوبد شکن بر شکن.
فردوسی ( شاهنامه ج 4 ص 1879 ).
و بر لب آب مطربان ترمذ و زنان پایکوب و طبل زن افزون از سیصد تن دست بکار بردند. ( تاریخ بیهقی ). پنجاه هزار درم بدین مطربان و پای کوبان... ( تاریخ بیهقی ).ترا شاید آن گلرخ سیمتن
که هم پایکوبست و هم چنگ زن.
اسدی.
شده غمگسارنده شان هر دو زن گه این پایکوب و گه آن دستزن.
اسدی.
من رانده بهم ، چو پیشگه باشدطنبوری و پایکوب و بربطزن.
ناصرخسرو.
|| ( ن مف مرکب ) لگدکوب.واژه نامه بختیاریکا
تیلِستِه
کلمات دیگر: