کلمه جو
صفحه اصلی

چالش


مترادف چالش : خرامیدن، خرامش، نازخرامی، تکبر، غرور، جولان، جنگ وجدال، زدوخورد، کشمکش، تلاش، مبارزه، مسئله، موضوع، مباشرت، هماغوشی

فارسی به انگلیسی

challenge, contention, contest, dare, effort, skirmish, struggle

Challenge


مترادف و متضاد

۱. خرامیدن، خرامش، نازخرامی
۲. تکبر، غرور
۳. جولان
۴. جنگ وجدال، زدوخورد، کشمکش
۵. تلاش، مبارزه
۶. مساله، موضوع
۷. مباشرت، هماغوشی


خرامیدن، خرامش، نازخرامی


تکبر، غرور


جولان


جنگ وجدال، زدوخورد، کشمکش


تلاش، مبارزه


مساله، موضوع


مباشرت، هماغوشی


فرهنگ فارسی

نازوخرام وعجب، رفتارازروی کبروغرورونخوت، بانازوغرورخرامیدن، جنگ وجدال جولان وحمله گویند
( اسم ) زد و خورد جنگ و جدال .

فرهنگ معین

(لِ ) (اِمص . ) ۱ - با ناز و غرور خرامیدن ، رفتار از روی کبر و غرور. ۲ - جولان .
( ~. ) (اِ. ) زد و خورد، جنگ و جدال .

(لِ) (اِمص .) 1 - با ناز و غرور خرامیدن ؛ رفتار از روی کبر و غرور. 2 - جولان .


( ~.) (اِ.) زد و خورد، جنگ و جدال .


لغت نامه دهخدا

چالش. [ ل ِ ] ( اِمص ) چالیش. رفتاری که از روی ناز و تکبر و عجب کنند. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). رفتار کسی از روی تکبر و نخوت و ناز است در برابر حریف کارزار. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). حرکت زیبا و ظریف و از روی عجب و خرامش و بزرگواری. ( ناظم الاطباء ). خرام خوش. حرکت و رفتاری از روی فیس و افاده. مؤلف فرهنگ نظام نویسد: احتمال میرود لفظ چالاک و چالش هر دو مأخوذ از لفظ چال بمعنی رفتار باشد که استعمال خود چال بمعنی رفتار متروک شده و مشتقاتش مانده است چه در سنسکریت که ریشه بسیاری از الفاظ فارسی را نشان میدهد لفظ چَل َ بمعنی رفتار موجود است...» و رجوع به چالیش شود :
چون مهر کند فلک سواری
از چالش لاشه خر چه خیزد.
کمال الدین اسماعیل ( از انجمن آرا ).
وای اگر صد را یکی بیند ز دور
تا بچالش اندر آید ازغرور.
مولوی.
|| بمعنی جنگ و جدال. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). حمله. یورش :
بفرمود شه تا دلیران روم
نمایند چالش در آن مرز و بوم.
نظامی.
ز بس پیل کآمد بچالش برون
شد از پای پیلان زمین نیلگون.
نظامی.
از آن سهمگین تر سپاهی قوی
عنان تافت بر چالش خسروی.
نظامی.
برآشفت زنگی ز گفتار شاه
بچالش درآمد چو دود سیاه.
نظامی.
در میان آندو لشکر گاه زفت
چالش و پیکار آنچه رفت رفت.
مولوی.
چالش است این ، لوت خوردن نیست این
تا تو بر مالی بخوردن آستین.
مولوی.
با سگان بر استخوان در چالشی
چون نی اشکم تهی در نالشی.
مولوی.
بمیدان شد و چالش آغاز کرد
به تحسین خسرو زبان باز کرد.
امیرخسرو دهلوی ( از انجمن آرا ).
|| مباشرت و جماع را نیز گویند. ( برهان ). ( ناظم الاطباء ). کسی که در جماع حریص باشد.

چالش. [ ل ِ ] ( اِمص ) ( اسم مصدر از چالشمق ترکی ) به معنی زد و خورد . جدال. تلاش. || کشتی. مصارعت.

چالش . [ ل ِ ] (اِمص ) (اسم مصدر از چالشمق ترکی ) به معنی زد و خورد . جدال . تلاش . || کشتی . مصارعت .


چالش . [ ل ِ ] (اِمص ) چالیش . رفتاری که از روی ناز و تکبر و عجب کنند. (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). رفتار کسی از روی تکبر و نخوت و ناز است در برابر حریف کارزار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). حرکت زیبا و ظریف و از روی عجب و خرامش و بزرگواری . (ناظم الاطباء). خرام خوش . حرکت و رفتاری از روی فیس و افاده . مؤلف فرهنگ نظام نویسد: احتمال میرود لفظ چالاک و چالش هر دو مأخوذ از لفظ چال بمعنی رفتار باشد که استعمال خود چال بمعنی رفتار متروک شده و مشتقاتش مانده است چه در سنسکریت که ریشه ٔ بسیاری از الفاظ فارسی را نشان میدهد لفظ چَل َ بمعنی رفتار موجود است ...» و رجوع به چالیش شود :
چون مهر کند فلک سواری
از چالش لاشه خر چه خیزد.

کمال الدین اسماعیل (از انجمن آرا).


وای اگر صد را یکی بیند ز دور
تا بچالش اندر آید ازغرور.

مولوی .


|| بمعنی جنگ و جدال . (برهان ) (ناظم الاطباء). حمله . یورش :
بفرمود شه تا دلیران روم
نمایند چالش در آن مرز و بوم .

نظامی .


ز بس پیل کآمد بچالش برون
شد از پای پیلان زمین نیلگون .

نظامی .


از آن سهمگین تر سپاهی قوی
عنان تافت بر چالش خسروی .

نظامی .


برآشفت زنگی ز گفتار شاه
بچالش درآمد چو دود سیاه .

نظامی .


در میان آندو لشکر گاه زفت
چالش و پیکار آنچه رفت رفت .

مولوی .


چالش است این ، لوت خوردن نیست این
تا تو بر مالی بخوردن آستین .

مولوی .


با سگان بر استخوان در چالشی
چون نی اشکم تهی در نالشی .

مولوی .


بمیدان شد و چالش آغاز کرد
به تحسین خسرو زبان باز کرد.

امیرخسرو دهلوی (از انجمن آرا).


|| مباشرت و جماع را نیز گویند. (برهان ). (ناظم الاطباء). کسی که در جماع حریص باشد.

فرهنگ عمید

۱. جنگ، جدال، مبارزه: بفرمود شه تا دلیران روم / نمایند چالش درآن مرزوبوم (نظامی۵: ۷۹۲ ).
۲. (اسم ) امری که باید برای آن چاره ای پیدا شود، مسئله.
۳. [قدیمی] رفتار از روی کبر و غرور و نخوت.
۴. [قدیمی] با ناز و غرور خرامیدن.

دانشنامه عمومی

درگیر شدن در یک بحث یا موضوع. || به چالش کشیدن: جدل و تلاش برای نفی ادعاهای طرف مقابل درکارزار. با قدرت کلامی، خود را برتر جلوه دادن، در برابر خودنمایی و قدرت نمایی حریف در میدان جنگ یا مکالمۀ دشمنانه.


چالِش؛ وضعیتی دوگانه که به فردی یا گروهی تحمیل نمایند به طوری که ناگزیر از گزینش یکی از دو انتخاب ناخواسته باشد که در این هنگام می گویند فلانی با چالش مواجه شد، مانند آنکه دو تن از بستگان کسی را ربوده و به او بگویند یکی از این دو را خواهیم کشت و تو یکی را انتخاب کن و بگو! که در این حالت آن کس با چالش روبرو شده است.


چالِش؛ در اصل واژه ای است ترکی به معنای جنگ و جدال و زدوخورد از روی تنفر و دشمنی، و نیز به معنای تلاش و کوشش در میدان جنگ یا کارزاری مانند آن است.


پیشنهاد کاربران

چالش در لغت نامه دهخدا ریشه ترکی داره واز کلمه چالشماق به معنی تلاش ومبارزه است

توجه: هر کدوم از معنی های چالش بستگی داره در کجا و چگونه بکار برده شود و متناسب با جاش معنیش رو در نظر می گیریم! ممنونم.

طاقچه بالا گذاشتن! - رقابت، رقیب یا حریف می طلبم! - رقابت، مسابقه، کَل ( کَل انداختن ) !
همایش، گردهمایی، انگلیسی ( سمینار، کنفراس )
مثال: عجب چالشی شده این بازی>>>عجب رقابتی شده این بازی!
شما را به یک چالش دعوت می کنم>>> شما را به یک رقابت یا همایش دعوت می کنم!

به معنی مشکل پیش رو و نحوه حل درست آن

تشکر و سپاس از این که گفتین!
چالش به معنی:مُعضَل، مسئله، مشکل، بُغرَنج هم می شود!
مثال: چالش ما امروزه، رعایت حقوق معنوی مؤلف است!

این واژه فارسی است - چال و ضمیر شخص ( ش ) -
وقتی دو طرف باهم در موضوعی به منطقی
نمی رسند می گویند این رو یا این حرفا رو چالش کُن -
مشاجره، مناظره! >>>>> مثل چالش انتخاباتی!!!

بحث یا جنجال
مشکل یا مساله یا معضل
بحران یا تنگنا
نقد
سردرگمی یا آشفتگی
پویش، جنبش، مسابقه، رویداد


در زمان قدیم وقتی دو نفر جنگ می کردند ( مثل:رستم و اشکبوس در شاهنامه فردوسی ) یا
وقتی دو عاشق بر سر معشوق خود رقابت می کردند ( مثل: مناظره خسرو و فرهاد اثر نظامی ) و. . . .
پس چالش در زمان قدیم بین ایرانیان رواج داشت و دارد و Challenge برگرفته شده از فارسی است!

نمونه بارز آن در مثنوی معنوی مولوی ( مولانا ) :
با سگان بر ( زین ) استخوان، در چالشی >>>
با سگ ها بر سَرِ استخوان در کلنجاری یا درگیری
چون نی ( نیَم یا نی اَم ) اِشکَم تُهی، در نالشی >>>
زیرا، شکمَت هیچی ندارد یا خالیه و گریه و زاری می کُنی


این واژه ( ساده ) است: اگر کُل واژه با معنای تجزیه اش تطابق نداشته باشد یا ردپای واژه ی کُل در واژه ی تجزیه ای وجود نداشته باشد یا معنی واژه ی تجزیه ای با واژه ی کُل فرق کند>>>>> ساده
مثال: چالش: جنگ و جدال و. . . >>>>> چال: حفره، گودال - چاله ــِــ ش

هَماوَرد خواهی، ناورد، مبارزه، نبرد - سِتیزیدن، دست و پنجه نرم کردن!

بُحران، تَنِش - دَرگیری، کَلَنجار، دردسر، دلمشغولی، دغدغه!
مثال: امروزه با چالش ( بحران، تنش ) آب روبرو هستیم! -
چالشت ( دغدغت! ) چیه؟

جَنجال!، سردرگمی، دودلی، آشفتگی، آشوب، فتنه، هزاهز، انقلاب!
مثال: این سؤال چالش برانگیز است!

چالش به معنی جنگ کلامی. . . جنگ میان تفکر ها

معادل چالش مانکن: چالش محکم!

بازبینی، بررسی، واکاوی! - بازرسی ( وارسی ) ، نظارت، پاییدن
ولی این معنی بیشتر در challenge استفاده می شود تا چالش

زیر سؤال بردن!، بازخواست، متهم کردن، بدنام و بی آبرو کردن -
کاویدن درون خود ( واکاوی! ) ، آزمودن، سنجش، محک زدن، ارزیابی
مثال: با این حرفا خودتون رو به چالش ( زیر سؤال ) نکشید ( نبرید ) !
میخوام خودمو به چالش بکشم ( بیازمایم ) !


ماجرا، رویداد، قضیه، موضوع - واقعه، حادثه، گزاره
مثال: امروز میخوام یه چالشی رو با شما در میان بذارم.

مثل: چالشجو ( challenger ) : علاوه بر مبارزه طلب؛ در سفر و رویدادی و. . .
تاحدودی هم معنیِ adventure می شود!
معنی: ماجراجو، رویداد طلب و. . .


همگانی کردن موضوع یا مطلبی. تا دیگران با نوع واکنشی فیزیکی یا کلامی به ان موضوع بپردازند.

این واژه در اصل ایرانی است، ولی سالیان سال در فارسی به فراموشی سپرده شده بود و مثلِ بیشترِ واژگانِ کُهَن ما، در گویش های ناب و اصیل ایرانیمان از جمله: ترکی، جا خوش کرده بود. ( مثل: چالشماق )
امید است که به فرهنگِ پُربار گویش هایمان بیشتر نگاه شود؛تا واژه های گیرای دیگری را، از دل آن ها بیرون بکشیم!

این کلمه در حالات مختلف متغیره ، بستگی به موضوعی داره که از این کلمهواستفاده میشود. مثلا کاری با تلاش و انرژی زیاد شروع بخشی از آن به هر شکل انجام میشه اما با یک مانع بزرگتر مواجه میشود در این موقع میگویند به چالش برخورد کرده ایم که نیاز به تفکر و برسی بیشتر است ولی در نهایت علی رغم مشکلات موفق میشوند

رویداد جدید یا پیش رو . یعنی چالش دیگه چرا فلسفیش میکنید عزیزان

موضوعی که باید برای آن چاره اندیشی کرد

با سلام خدمت دوستان گرامی
دوستان بهتره خودمون رو الکی خسته نکنیم این کلمه ریشه ترکی داره ووقتی وارد فارسی شده هرکسی با تعابیر مختلف از این کلمه استفاده کرده وگرنه مگر قحطی لغت اومده که ازاین کلمه دراین همه جا استفاده کرد. چالش به معنی تلاش هست وبس

کلمه challenge در زبان انگلیسی در فارسی چالش ترجمه شده است
در دیکشنری کمبریج امده است:
challenge definition: 1. ( the situation of being faced with ) something that needs great mental or physical effort in order to be done successfully and therefore tests a person's ability: 2. an invitation to . . .
موقعیت پیش رو یا چیزی که موفقیت در برابر ان مستلزم تلاش ذهنی یا بدنی فوق العاده است و دو واقع ازمون توانایی های فرد است.

چالش یا چالیش یه کلمه ترکی هستش به معنی رقابت و جنگ و تلاش بیشتر برا دست یافتن به جواب درست هر مسئله ای.

چالش یعنی انجام کاری درزمان خاص

چالش یعنی کلنجار، شخصی را به آزمون برون تاببینی بقول معروف چندمرده حلاجه. هماورد. رویارویی. امابه بحران ومشکلات هم جدیدآ معنی میشه. امامعنی اصلی اون اینه که مثلا درمیدان اسب سواری مکان اسب دوانی خیلی هموار وصاف ومسطح است وهمه میتونن خوب اسب سواری بکنند حالا مثلا من ازیکی دارم آزمون میگیرم میگم بذار اورابه چالش بکشم ببینم دراون میدان چه جوره و اورا وارد یک میدان میکنم که پرازفرازونشیب وپیچ وخمه واگه دراین میدان موفق بشه اهمیت داره که چالش برانگیزبوده وسخت

چالش بدون هیچ شک و تردیدی از فارسی به زبانهای دیگر وارد شده است متاسفانه اتراک فراموش می کنند که کتابی به نام لغت نامه محمود کاشغری دارند به راحتی می توان فهمید که این کلمه در آن لغت نامه نمی باشد چالشماق حتی در نوشته های سیصد سال پیش ترکها نیست این کلمه از فارسی به ترکی آذربایجانی که نزدیک سی درصد فارسی و چهل درصد سغدی می باشد وارد شده است هرگز دهخدا این کلمه را ترکی نگفته است چاله چالش چالیدن در ترکی فعلی هست به نام چالماق یعنی ضربه زدن نواختن در فارسی چال به معنی پست است در ترکی یعنی ضربه زدن حالا چگونه این کلمه چالش ترکی است؟؟؟؟؟چال ش یک اسم میسازد در حالیکه ترک پسوند ش کلا نداردوا وقتی به کسی می گوئیم به چالش بکش یعنی او را بزن یا اینکه او را به چاله بنداز منظور از چالش یعنی انداختن به چاله و سختیهای خارج شدن از آن اتراک تا دیروز تمدن خواری می کردند امروز کلمه خواری می کنند

چالش کلمه تورکی هست به معنای تلاش و ممارست درکار حالا جالبه که بعضیا بخاطر افکار نژادپرستانه سعی میکنن به هر شکلی بگن فارسیه بعدرفته تورکی و انگلیسی!!!!!!واقعا متاسفم. درضمن علامه دهخدا که از تورکهای قزوین بودن اشتباهاتی داشتن در لغتنامه معروفشان که بیشتر ضربالمثل ها را ترجمه کرده بودن البته به اشتباه برا نمونه مار از پونه بدش میاد جلو لونش سبز میشه. اتفاقا مار از پونه خوشش میاد این در اصل تورکی بود ایلان یاپریز سومز یوواسینا چیخار حالا علامه دهخدا یاپریز را به اشتباه یاررپیز ترجمه کرده به معنای پونه. یاپریز نوعی حیوانه که فارسیشو نمی دونم و شدیداً دوست داره مار بخوره😉

مطلبی رو از یک پانترک به نام کوپال دیدم که باید همین الان جواب بدم علی اکبر دهخدا به گفته خودش ترکی را از خدمتکار خود حسین بیگ یاد گرفته است متاسفانه پانترکها شخصیت خواری را به دوران معاصر کشانده اند و وجود اشعاری به ترکی در دیوان او را دلیل بر ترک دانستن او می دانند در حالیکه خود علی اکبر دهخدا به صراحت یاد گرفتن زبان ترکی را مدیون حسین بیگ لل ه خود می داند

چالش در پارسی میانه به معنی جنگ و جدال می باشد این کلمه اگر به صورت چال ش باشد در پارسی به معنای وارد کردن به سختی و زحمت است مثل اینکه بگوییم چند مرد حلاجی ولی برای من بسیار جالب بود که یک نفر یک کلمه رو معنی می کنه و بهش نژاد پرست میگن در حالی که استاد دهخدا که بدون هیچ شک و تردیدی فارس زبان هستند رو ترک قزوین معرفی می کنه و خودشون که تاریخی مشخص در نسل کشی مردمان غیر دارن نژاد پرست نیستن یکی از این پانترکها می گفت ما برای هویتمون می جنگیم به قول یکی از بزرگان ایران زمین آدمها برای چیزی که ندارن می جنگن

به نظرم کلمه باحالیه ووقتی بجای کلمه مشکل ومساله بکار میبریم چالش یک خورده از بار منفی مشکل را میگیره و دعوتت میکنه به یک ازمون خود یک جدالی که محک خودت هست ویک حس غرور ومبارزه طلبی را در تو ایجاد میکنه. عاشق چالشم نبود چالش

هیچ زبانی دردنیا یافت نمیشود که از زبانهای دیگر تاثیر
پذیر نباشد. چراکه همه انسانها واقوام دردرازنای تاریخ باهم درارتباط بودند واین یک امر طبیعی است. به گفته
سعدی بزرگ. بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش زیک گوهرند. اگرانسانها به درک حقیقی انسانیت رسیده باشند. ازتعصبات کورکورانه پیروی نمی کنند.

چالش کلمه ترکیه از اسمش معلومه یه کامنت بنام سعید رو دیدم ببین هرکی از زبان مادریش دفاع کنه از نظر شما میشه پان ولی تو هرچی از دهنت در بیاد دشمنی کنی و هرچی بگی میشی چی؟الان با این کامنتت تو پان تری چال به ترکی میشه بزن لش هم برای جمله سازی به کار میره که از بسیاری از کلمات ترکی میتونی پیدا کنین مثل یاریش یاغیش باریش ساواش داریش دییش دیریش دیریلیش ایلیش آلیش وریش ارتیریش. . . الکی تحریف نکنید به شما باشه باتلاق هم فارسیه که از باتماخ یعنی فرو رفتن میاد و لاق هم کلمه ی جمله سازیشه یا اتاق هم میگید فارسیه در حالیکه از کلمه ی اوتراق یعنی نشینمن گرفته شده و آق لاق یق یش یاق و. . . . . بسیاری از کلمات با اثبات قواعدی و مفهومی ترکی هستن وارد فارسی شدن با اینکاراتون فقط خودتونو کوچیک نشون میدین چیزی عوض نمیشه

فرتاش ( فر تاش ) کلماتی که اولشان. و یا آخرشان فر دارنند. تورکی اند. مثل فرهاد. فرخ. فرخ آد. فرساد. فرزاد. فرزین. فرزانه. فردین ( بر وزن آیدین. ماردین ) رادفر. هیرادفر. فرهمند تاش کلماتی که تاش. و یا داش دارنند. تورکی اند. مثل فرتاش. بکتاش. داداش. یولداش

چالش کلمه ی ترکی هس چال بزن یش معادل جمله سازیشه قواعد ترکی اینارو دارن شما فکر کردین با یک کلمه میتونید تحریف کنید!😂 پس یاغیش ( باران ) باریش ( آشتی ) گالیش ( ماندنی ) گدیش ( رفتنی ) دریش ( عمیق ) ساوییش ( قصر در رفتن ) ایلیش ( گیر دادن ) گیریش ( داخل شدن ) و. . . . . رو میخواین چی بگین آقای سعید اون سی درصد کلمات فارسی در ترکی رو بگو تا ماهم بدونیم یکی یکی نام ببر ببینیم اگه معادل ترکی نداشت تو راست میگی یه مش حباب تو خالی دور هم جمع شدین به هم گاز میدین همش😒 آدمین اگه لیاقتشو داری این کامنتو بزار

محسن اصالت و هویت چیزی نیس که تو راجبش نظر بدی آدمی که از زبان دیگه کلمه دزدی کنه و مدام پشت قدرت کسایی دیگه پنهون بشه چیزی واسه صحبت راجب هویت نداره از طرز حرف زدنت عقده ی زیر موندن میباره بقول ضرب المثل ترکی ایت هورر کروان گچر تو هرجور دوس داری پارس کن راحت باش

چال در ترکی یعنی بزن یش مثل مابقی کلمات دیگر ترکی حرف جمله سازیشه شما اون بالا چالش رو جنگ و جدال و زد و خورد معنا کردین و میگید فارسیه عجیبه معنی چالش ترجمه ی ترکیش میشه زدوخورد ( ، چال:بزن ) و خودشم با قواعد ترکی تطبیق داره اونوقت چجوری شد فارسی شد بدون هیچ تطبیق معنی و قواعدی اللهُ اعلم. . .

بنام خدا
با سلام، چالش از مصدر چالیشماخ ترکی آذری میباشد. چالیشماخ یعنی تقلا کردن ، تلاش و کوشش کردن ، جدیت به خرج دادن، فعالیت و تلاش نستوه . مثل روز روشن هست که این لغت از زبان اذری به زبان فارسی وارد شده است . ودر فارسی نیز کسی را به چالش کشیدن و بحث کردن. روایت از معصوم ( علیه السلام ) هست کسی که بر سر حرف خود ابرام دارد هرچند که حق با تو هست با وی بحث نکن/، مخاطب یا نمیداند و یا از روی عجب عناد ورزیده و لجبازی میکند. بحث ها اگر سازنده باشد و دنبال حقیقت بگردیم خیلی خوب هست ولی اگر بخواهیم حرف غیر منطقی خود را به کرسی بنشانیم چیزی جز فرسایش برای طرفین به ارمغان نخواهد آورد.
با تشکر

برخی دوستان بدون ریشه یابی ی چیزی پرت میکنن

چالش از چالیشماق میاد که ترکی هست

هر عملی که نیاز به تلاش و سعی وکوشش و زحمت داشته باشد چالش محسوب می شود چه به اراده شخص باشد ویا به شخص تحمیل شود مثل اینکه بگوییم من با چالش فراوان به این نتیجه رسیدم و یا بگوییم من را دچار چالش فراوان کردند ویا بگوییم من را به چالش طلبیدند یعنی برای رسیدن به هدفی و یا مقصدی دعوت به سعی و کوشش و مبارزه کردند و اینکه از ترکی باشد هم محتمل است مانند خیلی لغات دیگر مانند سوپور ، سوگلی و غیره که از ترکی وارد فارسی شده و با اینکه فارس هستم دلیلی برای دشمنی با هم وطنان خوب ترک زبان نمی بینم اگر چه در ترکی استانبولی امروز چال به معنای نواختن الت موسیقی و یا به معنای دزدیدن و چالشماک به معنای سعی و کوشش کردن است، اینگونه تشابهات شاید نیاز به بررسی و تحقیق بیشتر داشته باشد

کلمه چالش در زبان فارسی یعنی نبرد و کوشش این کلمه بارها در شاهنامه اورده شده است حال سئوالی از دوستانی دارم که این کلمه را متعلق به زبان ترکی اذربایجانی می گویند میشه لطف کنند یک نسک که متعلق به قرن چهارم هجری از ترکی اذربایجانی معرفی کنند که این کلمه در اون بوده باشه لازم به ذکر است زبان ترکی یک زبان مستقل از زبانهای دیگر نیست ترکی اذربایجانی چهل درصد عربی سی درصد فارسی بیست درصد مغولی می باشد من نمی دونم دوستان پانترک زبانی که در اون کلمه سو به معنای اب متعلق به زبان چینی هاست یا حتی این زبان معنی خدا در اون مترادفی نداره چطور انقدر سفت و سخت از زبانی که مخلوطی از عربی و فارسی و مغولی و چینی هستش اینقدر محکم دفاع می کنند زبانی که حتی کلمات اختصاصی اون به ده درصد هم نمی رسه

کلمه ی �چالش�همون طور که اکثر دوستان هم بهش اشاره کردن ، به معنای به مبارزه طلبیدن، جنگیدن، کل انداختن و به تلاش و کوشش فراوان وا داشتن هستش. . .
ما نیومدیم بحث قومیتی راه بندازیم و به هم توهین کنیم که. . . به نظر من که این کلمه می تونه متعلق به هر دو زبان باشه و نظرات هر دو طرفم که آدم می بینه و می خونه به هر دو طرف حق می ده : ) این دیگه گیس و گیس کشی نداره. . . الآن که دارم این پیامو می فرستم تازه وارد سال 1399شدیم؛امیدوارم سال جدید سال خوبی واسه ی همه ی مردمان خوب کشورم باشه

چالش فارسیه. اون دوستانی که میگن ترکیه. شما اولا خوده واژه ترک رو بگین چقد قدمت داره. دومن اون دوستی که گفت اتاق باتلاق ترکیه درسته ترکیه چیزی که هست رو میپذیریم ولی اگه نیس خیر. درضمن واسه واژه اتاقو باتلاق و همه ی واژه های ترکی که انگشت شمارن و همه وام واژه های زبان فارسی برابر فارسی وجود داره. یه رشته ای به نام زبانشناسی وجود داره و یه افرادی هم پروفسوراای زبانشناسی دارن دوستان شما از اونا که بیشتر نمیدونی که واس ما سخنرانی میکنی. شماها رو اگه ول کنن کاشف آمریکاروهم میگین ترکا بودن. باشه قاتل بروسلیم شما بودین. مرحوم گاندیم یه همسایه ترک داشت.

چالش ریشه ترکی دارد و شکی نیست. راستی اون شخصی که ترکی را زبان نمیدونه فقط به جای دو لغت قاشق و بشقاب کلمه جایگزین فارسی معرفی کنه

چالش عقل با نفس همچون تنازع مجنون با ناقه. . . یعنی کشمکش و منازعه از نوع رقابتی. . . . در این اواخر به معنی همایش و یا خودنمائی هم مصرف شده است

در پاسخ به علی
واژه قاب ریشه ایرانی سغدی دارد و به معنی ظرف است. در مورد واژه بُش، هنوز هیچ منبع آکادمیکی دربارهٔ ریشه این واژه اظهار نظر نکرده است. نظر عامه براین است که این واژه ترکی است. نظر دیگر است که با توجه به ریخت های رایج دیگر این واژه مانند پشقاب ( در فارسی افغانستان ) ، پیشقاب ( در گویش شوشتری ) ، پشخاو/pešx�v ( در گویش ابیانه، انارک ) و … و همچنین نظرداشت واژگان مشابهش مانند پیش - دستی و …، این واژه فارسی است. پیش قاب، ظرفی بوده که در پیش و جلوی هر فرد گذاشته می شده و با ظرفی که در وسط سفره گذاشته می شده فرق داشته است. در گذشته در پارسی به بشقاب، دوری ( dowri ) می گفتند. امروزه نیز همچنان در برخی زبان های محلی، برای نمونه مازندرانی، بشقاب بزرگ را دوری می گویند. از دیگر واژه های پارسی معادل بشقاب، شیلان یا شیلانه، بَزمِه و لب تخت می باشد.
در قدیم به ویژه بشقاب های بزرگ لبه دار را دوری، پردل، و رکابی می گفتند. در پارسی، بشقاب سفالی و سوپ خوری، سُکُر ( یا سُکوره، سُکُرجه، اُسکُر، اُسکُرچه ) ، بشقاب بزرگ زکنج، بشقاب کوچک بَزمَک، بشقاب کشیده دیس، بشقاب ژرف گِردَنَه، بشقاب چوبی چپین، و بشقاب پهن تبرک یا گرباک نامیده می شده است.
در ترکی استانبولی نیز به بشقاب تابک گفته می شود که همان تابه در فارسی میانه است

در پاسخ به علی واژه قاشق معرب واژه فارسی کهن کَفچَک است. معادل فارسی آن کفچه است که از کَفچَک ( kafčak ) فارسی میانه بازمانده است. در دیگر زبانهای ایرانی مانند کردی �کَوچِک�، لکی �کَمچه�، تالشی �کِچه� و در گیلکی و مازنی کَچه آمده است. گمان می رود این واژه با واژه کفگیر هم خانواده است. واژه �کفچه لیز� نیز از مشتقات این واژه است.

بحران واشفتگی

شما مردم پارس قبل از هر چیزی اساتید مسلم اختلاس و دزدی در جهان هستید بحث زبان نه زمانی تان پیشکشتان

اختلاس ، دزدی ، جعل تاریخ و فرهنگ و زبان و وطن فروشی از مشخصه های منحصر بفرد پارس هاست


کلمات دیگر: