کلمه جو
صفحه اصلی

تالم


مترادف تالم : الم، اندوه، توجع، درد، دردمندی، رقت، ناراحتی، آزرده شدن، اندوهگین شدن، دردمند شدن

برابر پارسی : اندوه، آزردگی، دردمندی، دردناک

فارسی به انگلیسی

anguish, soreness

suffering, pain, sorrow


مترادف و متضاد

الم، اندوه، توجع، درد، دردمندی، رقت، ناراحتی


آزرده شدن، اندوهگین شدن، دردمند شدن


۱. الم، اندوه، توجع، درد، دردمندی، رقت، ناراحتی
۲. آزرده شدن، اندوهگین شدن، دردمند شدن


فرهنگ فارسی

دردمندشدن، دردناک شدن، آزرده شدن، دردمندی
۱- ( مصدر ) درد یافتن اندوهگین شدن دردمندی نمودن . ۲- ( اسم ) اندوهناکی اندوهگنی . جمع : تالمات .

فرهنگ معین

( تألم ) (تَ أَ لُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) اندوهگین شدن ، دردمندی نمودن .

لغت نامه دهخدا

تألم. [ ت َ ءَل ْ ل ُ ] ( ع مص ) توجع. ( اقرب الموارد ). دردمندی نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). دردمندی. ( ترجمان علامه جرجانی ). درد نمودن. ( دهار ). درد یافتن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). الم پذیرفتن. ( فرهنگ نظام ). || اندوه. ( ترجمان علامه جرجانی ).

فرهنگ عمید

۱. دردمند شدن، آزرده شدن.
۲. دردناک شدن.
۳. دردمندی.

فرهنگ فارسی ساره

دردناک، اندوه


گویش مازنی

/talem/ به هرز رفته – هدر رفته – به یغما رفتن محصولات جالیزی

به هرز رفته – هدر رفته – به یغما رفتن محصولات جالیزی


جدول کلمات

تألم
دردمندی
دردمندی

پیشنهاد کاربران

دردمندی ، رنج
کاربرد در جمله :
هر چند تامل زیادت می کنم ، گمان من در وی نیکوتر می شود 🍴🍴

آرامش

دردمندى

تالمtaləm : [اصطلاح صنایع دستی] چراغ سفالینی که در روشنیِ آن ماهی شکار می کنند و در غرب گیلان بیشتر با این لهجه تلفظ می گردد.

تألم : دردمندی و اندوهگینی
تعلّم: آموختن و فرا گرفتن


کلمات دیگر: