کلمه جو
صفحه اصلی

جوار


مترادف جوار : جنب، قرب، کنار، نزدیکی، نزدیک، پناه، زنهار

متضاد جوار : بعید

برابر پارسی : پیرامون، گرداگرد، همسایگی

فارسی به انگلیسی

neighbourhood, vicnity


neighbourhood, vicinity, vicnity, proximity

proximity


عربی به فارسی

مجاورت , همسايگي


مترادف و متضاد

جنب، قرب، کنار، نزدیکی، نزدیک ≠ بعید


پناه، زنهار


۱. جنب، قرب، کنار، نزدیکی، نزدیک
۲. پناه، زنهار ≠ بعید


فرهنگ فارسی

امان، عهد، پناه وزنهار، همسایگی
( اسم ) ۱- همسایگی نزدیکی .۲- پناه زنهار.
بانگ گاو

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) همسایگی ، نزدیکی .

لغت نامه دهخدا

جوار. [ ج َ ] (اِخ ) (شعب ...) جایی است در حجاز نزدیک مدینه که در دیار مزینه قرار دارد. (معجم البلدان ).


جوار. [ ج َ ] (ع اِ) آب بسیار و عمیق . (اقرب الموارد). آب بسیار و دورتک . (منتهی الارب ). || صحن گرداگرد سرای و پیرامن آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کشتی ها، و آن لغتی است در جواری و هذا غریب . (منتهی الارب ): جوار منشئات ؛ کشتیهای بادبان برکشیده . (ترجمان علامه ترتیب جرجانی ). || جَوار. ج ِ جاریه . زنان جوان . رجوع به جواری شود.


جوار. [ ج َوْوا ] (ع ص ) کشاورز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


جوار. [ ج ِ ] (ع اِ) عهد. پیمان . || امان : هو فی جواری ؛ ای فی عهدی و امانی . (اقرب الموارد). زنهار. (منتهی الارب ).


جوار. [ ج ِ ] (ع مص ) همسایگی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در زنهار کسی شدن . || زنهار دادن کسی را. امان دادن بکسی . (منتهی الارب ). || (اِمص ) همسایگی : غوکی در جوار ماری وطن داشت . (کلیله و دمنه ).
- حق جوار؛ حق همسایگی :
رنجور شود خاطری که بر من
بر مدح تو حق جوار دارد.

مسعودسعد.


|| (اِ) پناه .

جوار. [ ج ُ ] (ع مص ) همسایگی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در زنهار کسی شدن . (منتهی الارب ). || رجوع به جِوار شود. || اعتکاف کردن در مسجد. (اقرب الموارد).


جؤار. [ ج ُ آ ] ( ع اِ ) بانگ گاو. از اخفش نقل است که بعضی قراء «عِجلاً جَسَداً له خُوارٌ» را«جؤار» ( قرآن 148/7 ) خوانده اند. || قی. || ( مص ) بیماری ریخ زدن مردم را. ( منتهی الارب ). سلاح یأخذ الانسان فیجأر منه. ( تاج العروس ).

جوار. [ ج َ ] ( ع اِ ) آب بسیار و عمیق. ( اقرب الموارد ). آب بسیار و دورتک. ( منتهی الارب ). || صحن گرداگرد سرای و پیرامن آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کشتی ها، و آن لغتی است در جواری و هذا غریب. ( منتهی الارب ): جوار منشئات ؛ کشتیهای بادبان برکشیده. ( ترجمان علامه ترتیب جرجانی ). || جَوار. ج ِ جاریه. زنان جوان. رجوع به جواری شود.

جوار. [ ج َوْوا ] ( ع ص ) کشاورز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جوار. [ ج ِ ] ( ع اِ ) عهد. پیمان. || امان : هو فی جواری ؛ ای فی عهدی و امانی. ( اقرب الموارد ). زنهار. ( منتهی الارب ).

جوار. [ ج ِ ] ( ع مص ) همسایگی کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || در زنهار کسی شدن. || زنهار دادن کسی را. امان دادن بکسی. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) همسایگی : غوکی در جوار ماری وطن داشت. ( کلیله و دمنه ).
- حق جوار؛ حق همسایگی :
رنجور شود خاطری که بر من
بر مدح تو حق جوار دارد.
مسعودسعد.
|| ( اِ ) پناه.

جوار. [ ج ُ ] ( ع مص ) همسایگی کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || در زنهار کسی شدن. ( منتهی الارب ). || رجوع به جِوار شود. || اعتکاف کردن در مسجد. ( اقرب الموارد ).

جوار. [ ج َ ] ( اِخ ) ( شعب... ) جایی است در حجاز نزدیک مدینه که در دیار مزینه قرار دارد. ( معجم البلدان ).

فرهنگ عمید

همسایگی.

فرهنگ فارسی ساره

همسایگ


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جِوار، رسم عرب در عصر جاهلی که براساس آن فرد یا قبیله ضعیف در پناه فرد یا قبیله قوی قرار می گرفت و در اسلام نیز با تغییراتی تأیید شد.
جوار در لغت به معنای پناهندگی و حمایت ، مُجار یا مستجیر پناهنده و مُجیر پناه دهنده است .واژه جار از اضداد و به دو معناست : پناه دهنده و پناه جوینده .
کاربرد
با توجه به کاربرد این واژه در زبان عربی کهن و در سنگ نبشته رأس شَمرَه و پیوند آن با واژگان مشابه در زبانهای سامی ، معلوم می شود که جوار از سنّتهای اقوام سامی بوده است .جوار در دوره جاهلیت .در نظام قبیله ای و زندگی بیابانی جزیره العرب ، که امنیت و قدرت مرکزی وجود نداشت ، جوار رسمی مهم و ارزشی اجتماعی برای برقراری امنیت به شمار می رفت و همچون جنگاوری و غارتگری ، خصلتی ستوده و از افتخارات محسوب می شد، زیرا پناه دادن به افراد ضعیف ، نشانه نیرومندی و جوانمردی و بزرگواری بود و برخی اشراف عرب بدین فضیلت شهره بودند ازاین رو، همواره در ادبیات عرب به نیکی کردن به پناهنده و رعایت حقوق وی و حمایت از او سفارش ، و واگذاشتن وی نکوهش شده است.
راه جوار
نُعمان بن مُنذر ، آخرین شاه لَخمی حیره ، در خطبه ای ضمن یاد کردن از فضائل عرب ، گفته که اگر کسی از آنان آگاه شود که پناهنده شان کشته شده است ، آرام نمی گیرد مگر که قبیله جنایتکار را از بین ببرد یا قبیله خود را فدا کند. در واقع ، جانبازی در راه جوار بالاترین درجه وفا به پیمان و مرگِ افتخارآمیز بود. گاه فرد عرب به کسانی از قبیله دشمن پناه می داد، به گونه ای که این کار، از فرط بزرگواری ، مَثَل می شد. گاه اعراب به حیوانات نیز پناه می دادند، چنان که مُدلج بن سوید طائی ملخهایی را که به خیمه او پناه برده بودند از دست شکارچیان رهانید و از همین جا مَثَل « احمی «من مجیرالجَراد» (حمایت کننده تر از پناه دهنده ملخ ها) پدید آمد.
زشت ترین عیب
...


کلمات دیگر: