مترادف جوار : جنب، قرب، کنار، نزدیکی، نزدیک، پناه، زنهار
متضاد جوار : بعید
برابر پارسی : پیرامون، گرداگرد، همسایگی
neighbourhood, vicnity
proximity
مجاورت , همسايگي
جنب، قرب، کنار، نزدیکی، نزدیک ≠ بعید
پناه، زنهار
۱. جنب، قرب، کنار، نزدیکی، نزدیک
۲. پناه، زنهار ≠ بعید
جوار. [ ج َ ] (اِخ ) (شعب ...) جایی است در حجاز نزدیک مدینه که در دیار مزینه قرار دارد. (معجم البلدان ).
جوار. [ ج َ ] (ع اِ) آب بسیار و عمیق . (اقرب الموارد). آب بسیار و دورتک . (منتهی الارب ). || صحن گرداگرد سرای و پیرامن آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کشتی ها، و آن لغتی است در جواری و هذا غریب . (منتهی الارب ): جوار منشئات ؛ کشتیهای بادبان برکشیده . (ترجمان علامه ترتیب جرجانی ). || جَوار. ج ِ جاریه . زنان جوان . رجوع به جواری شود.
جوار. [ ج َوْوا ] (ع ص ) کشاورز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جوار. [ ج ِ ] (ع اِ) عهد. پیمان . || امان : هو فی جواری ؛ ای فی عهدی و امانی . (اقرب الموارد). زنهار. (منتهی الارب ).
مسعودسعد.
جوار. [ ج ُ ] (ع مص ) همسایگی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در زنهار کسی شدن . (منتهی الارب ). || رجوع به جِوار شود. || اعتکاف کردن در مسجد. (اقرب الموارد).
همسایگ