کلمه جو
صفحه اصلی

باهم


مترادف باهم : به اتفاق، توام، تواماً، متحداً

متضاد باهم : به تنهایی، منفرداً

فارسی به انگلیسی

between, com-, en bloc, syn-


فارسی به عربی

سویة

مترادف و متضاد

به‌اتفاق، توام، تواماً، متحداً ≠ به تنهایی، منفرداً


concerted (صفت)
باهم، هم نوا

co- (پیشوند)
با، باهم

col- (پیشوند)
با، باهم

com- (پیشوند)
با، باهم

con- (پیشوند)
با، باهم

altogether (قید)
یکسره، همگی، تماما، کاملا، روی هم رفته، با هم، اجماعا، از همه جهت

vis-a-vis (قید)
روبرو، با هم، مقابل

in toto (قید)
تماما، کاملا، روی هم رفته، با هم

together (قید)
با هم، بایکدیگر، یکجا، با همدیگر، بطور دسته جمعی، بضمیمه

simultaneously (قید)
با هم، ضمنا، به صورت همزمان

فرهنگ فارسی

باد موافق
۱ - ( اسم ) باتفاق بااتحاد با یکدیگر. ۲ - ( صفت ) مجتمع متحد .

فرهنگ معین

(هَ ) ۱ - (اِمر. ) به اتفاق ، با یکدیگر. ۲ - (ص مر. ) مجتمع ، متحد.

لغت نامه دهخدا

باهم. [ هََ ] ( ق مرکب ) همراه. معاً. به معیت. به اتفاق. به اتحاد. با یکدیگر. ( ناظم الاطباء ). بهم. متفقاً. متحداً. جفت. یکجا :
خوبان چو بهم گرمی بازار فروشند
باهم بنشینند و خریدار فروشند.
عرفی.
الفة؛ باهم آمیختن. ممزوج ؛ باهم آمیخته. لم ؛ باهم آوردن. ( ترجمان القرآن ). اکزاز؛ باهم آوردن از سرما. ( تاج المصادر بیهقی ). تراکض ؛ باهم اسب دوانیدن. توارد؛ باهم به آب آمدن. تراجع؛ باهم بازگشتن. تلاهی ؛ باهم بازی کردن. مماشقة؛ باهم بانگ و فریاد کردن. توافد؛ باهم به جائی رفتن. تشاکس ؛ باهم بدخویی کردن. تقابل ؛ باهم برانداختن بایع و مشتری بیع را. تواثب ؛ باهم برجستن. تکالب ؛ باهم برجستن. تلزج ؛ باهم برچسبیدن گیاه. مکاساة؛ باهم بزرگ منشی کردن. ممارطة؛ باهم برکندن موی را. مماجعة، تماجع؛ باهم بی باکی کردن. تلاحی ، مماصعة؛ باهم پیکار و خصومت کردن. تألف ، التقاء؛ باهم پیوستن. مکاشرة؛ باهم تبسم نمودن. تصاول ؛ باهم حمله بردن. تعکش ؛ باهم درآمدن. تماسح ؛ باهم دست زدن در خرید و فروخت. مماحلة، محال ؛ باهم دشمنی کردن. ملاحاة؛ باهم دشنام دادن. مکاشرة؛ باهم تبسم کردن و دندان پیدا نمودن. لقی ؛ باهم دیدارکننده. ایتلاف ؛ باهمدیگر آمیختگی کردن. تغامز؛ باهمدیگر بچشم اشارت کردن. التقاء؛ باهم رسیدن. مماشاة، تسایر؛ باهم رفتن. تقابل ؛ باهم روباروی شدن. تعایش ؛ باهم زندگی کردن. مماحکه ؛ باهم ستهیدن. تکالم ، ملاسنة؛ باهم سخن کردن. تکلع، تحالف ؛ سوگند خوردن. تقامر؛ باهم قمار باختن. مکاساة؛ باهم مفاخره کردن. تقاوم ؛ با همدیگر بر پای ایستادن در جنگ. تصافق ؛ با همدیگر بیعت کردن. ارتما؛ با همدیگر تیر انداختن. تناضل ؛ با همدیگرتیر انداختن. تزاوج ؛ با همدیگر جفت شدن. تضارت ، تجالد؛ با همدیگر شمشیر زدن. تغازل ؛ با همدیگر عشق ورزیدن. تواطؤ؛ با همدیگر موافقت کردن. تشاجر؛ با همدیگر نیزه زدن. تجاور؛ با همدیگر همسایگی کردن. تماجد؛ باهم نازیدن و فخر کردن. ملاخاة؛ باهم نرمی کردن. تجانس ؛ باهم نشستن. تزاول ؛ باهم واکوشیدن. ( منتهی الارب ).
- باهم شیر و شکر بودن ؛ نهایت محبت و آمیزش و دوستی با یکدیگر داشتن. ( ناظم الاطباء ). کنایه از غایت محبت و نهایت آمیزش و دوستی باشد میان دو کس. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).

باهم. [ هَُ ] ( اِ ) باد موافق. ( آنندراج ).باد شرطه. بادی که از عقب کشتی وزد. ( ناظم الاطباء ).باد مراد. ( از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 177 ) :

باهم . [ هََ ] (ق مرکب ) همراه . معاً. به معیت . به اتفاق . به اتحاد. با یکدیگر. (ناظم الاطباء). بهم . متفقاً. متحداً. جفت . یکجا :
خوبان چو بهم گرمی بازار فروشند
باهم بنشینند و خریدار فروشند.

عرفی .


الفة؛ باهم آمیختن . ممزوج ؛ باهم آمیخته . لم ؛ باهم آوردن . (ترجمان القرآن ). اکزاز؛ باهم آوردن از سرما. (تاج المصادر بیهقی ). تراکض ؛ باهم اسب دوانیدن . توارد؛ باهم به آب آمدن . تراجع؛ باهم بازگشتن . تلاهی ؛ باهم بازی کردن . مماشقة؛ باهم بانگ و فریاد کردن . توافد؛ باهم به جائی رفتن . تشاکس ؛ باهم بدخویی کردن . تقابل ؛ باهم برانداختن بایع و مشتری بیع را. تواثب ؛ باهم برجستن . تکالب ؛ باهم برجستن . تلزج ؛ باهم برچسبیدن گیاه . مکاساة؛ باهم بزرگ منشی کردن . ممارطة؛ باهم برکندن موی را. مماجعة، تماجع؛ باهم بی باکی کردن . تلاحی ، مماصعة؛ باهم پیکار و خصومت کردن . تألف ، التقاء؛ باهم پیوستن . مکاشرة؛ باهم تبسم نمودن . تصاول ؛ باهم حمله بردن . تعکش ؛ باهم درآمدن . تماسح ؛ باهم دست زدن در خرید و فروخت . مماحلة، محال ؛ باهم دشمنی کردن . ملاحاة؛ باهم دشنام دادن . مکاشرة؛ باهم تبسم کردن و دندان پیدا نمودن . لقی ؛ باهم دیدارکننده . ایتلاف ؛ باهمدیگر آمیختگی کردن . تغامز؛ باهمدیگر بچشم اشارت کردن . التقاء؛ باهم رسیدن . مماشاة، تسایر؛ باهم رفتن . تقابل ؛ باهم روباروی شدن . تعایش ؛ باهم زندگی کردن . مماحکه ؛ باهم ستهیدن . تکالم ، ملاسنة؛ باهم سخن کردن . تکلع، تحالف ؛ سوگند خوردن . تقامر؛ باهم قمار باختن . مکاساة؛ باهم مفاخره کردن . تقاوم ؛ با همدیگر بر پای ایستادن در جنگ . تصافق ؛ با همدیگر بیعت کردن . ارتما؛ با همدیگر تیر انداختن . تناضل ؛ با همدیگرتیر انداختن . تزاوج ؛ با همدیگر جفت شدن . تضارت ، تجالد؛ با همدیگر شمشیر زدن . تغازل ؛ با همدیگر عشق ورزیدن . تواطؤ؛ با همدیگر موافقت کردن . تشاجر؛ با همدیگر نیزه زدن . تجاور؛ با همدیگر همسایگی کردن . تماجد؛ باهم نازیدن و فخر کردن . ملاخاة؛ باهم نرمی کردن . تجانس ؛ باهم نشستن . تزاول ؛ باهم واکوشیدن . (منتهی الارب ).
- باهم شیر و شکر بودن ؛ نهایت محبت و آمیزش و دوستی با یکدیگر داشتن . (ناظم الاطباء). کنایه از غایت محبت و نهایت آمیزش و دوستی باشد میان دو کس . (برهان قاطع) (آنندراج ).

باهم . [ هَُ ] (اِ) باد موافق . (آنندراج ).باد شرطه . بادی که از عقب کشتی وزد. (ناظم الاطباء).باد مراد. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 177) :
سالک این شرطه به ساحل نرساند ما را
کشتی بیخردانست که باهم دارد.

سالک اصفهانی (از شعوری ).


اما این معنی جای دیگر دیده نشد.

فرهنگ عمید

۱. با یکدیگر؛ به‌اتفاق.
۲. متحد.
⟨ با هم آمدن: (مصدر لازم) همراه یکدیگر آمدن.
⟨ با هم شدن: (مصدر لازم) متفق شدن.


۱. با یکدیگر، به اتفاق.
۲. متحد.
* با هم آمدن: (مصدر لازم ) همراه یکدیگر آمدن.
* با هم شدن: (مصدر لازم ) متفق شدن.

دانشنامه عمومی

برنامه با هم ("Juntos")، برنامه کمکهای نقدی انتقالی با هدف توسعه سرمایه انسانی و شکستن چرخه انتقال فقر بین نسلی است که در ماه فوریه سال ۲۰۰۵، توسط دولت آلخاندرو تولدو در پرو به اجرا گذاشته شد. به موجب این برنامه یارانه سی دلاری نقدی به شرطی به خانواده های فقیر اعطا می شد که آن ها فرزندانشان را به مدارس و مراکز بهداشتی می فرستادند. برای واجد شرایط شدن، این خانواده ها می بایست فرزندانی زیر ۱۴ سال می داشتند و جایی زندگی می کردند که در آنجا حداقل دو نیاز اساسی –از قبیل آب، برق، مدرسه، یا خدمات بهداشتی- مهیا نبود. خانواده های دریافت کننده می بایست فرزندانشان را در مدارس ثبت نام می کردند و مطمئن می شدند که واکسن ها را تزریق کرده اند. مادران می بایست در برنامه های مراقبت پیش از بارداری و کنترل های پس از بارداری شرکت می کردند. بزرگسالان می بایست کارت شناسایی ملی می داشتند و فرزندان نیز شناسنامه دریافت می کردند. با این شرایط تا حداکثر هشت سال خانواده ها این اعانه را دریافت می کردند. در چهار سال اول خانواده ها می توانستند این سی دلار را کامل دریافت کنند و در چهار سال آخر کاهش تدریجی تا قطع کامل آن در برنامه بود. در برخی خانوارها این سی دلار گاه دو برابر درآمد آنها بود. آنها طیفی از برنامه ها را برای خرج کردن این مبلغ درذهن داشتند؛ از خرید غذا تا لباس تا خرید حیوانات برای شروع یک کسب و کار. در ابتدا زنان این قراردادها را با دولت امضا می کردند زیرا علاوه بر آنکه تحقیقات نشان می دهد که زنان محتمل تر است که پول را در راه رفاه خانوار و آموزش کودکان سرمایه گذاری کنند، در پی مهاجرت شغلی و غیاب شوهرانشان آنها بودند که همچنان در روستاها می ماندند.

واژه نامه بختیاریکا

وا با یک؛ وایَک
سَر یَک

پیشنهاد کاربران

at once
یکباره
یکباره ای
یکدفعه
با هم

توامان

Together
With each other

together

along

مشترک

در زبان لری بختیاری از کلمات زیر
استفاده می شود
با ام::باهم . ba am
بایک::با یکدیگر baeak
خوم و خوت::خودم و خودت
Xot o xovm
واهم::با هم va ham
وایک::با یکدیگر va eak
پی یک::دنبال یکدیگر . پی یکدیگر
Pae eak
پدو هم::به خاطر هم. در پناه همدیگر
Pedov ham
به پدویک::در پناه یکدیگر
Be pedov eak

بام::باهمbam
بامو::با من ba man


کلمات دیگر: