کلمه جو
صفحه اصلی

جولاه


مترادف جولاه : بافنده، نساج، تارتن، عنکبوت

فارسی به انگلیسی

weaver, knitter

مترادف و متضاد

تارتن، عنکبوت


۱. بافنده، نساج
۲. تارتن، عنکبوت


فرهنگ فارسی

بافنده، نساج، عنکبوت، جولاهگی:بافندگی، جولایی
۱- ( صفت ) بافنده نساج . ۲- ( اسم ) عنکبوت .

فرهنگ معین

(جُ ) ۱ - (ص . ) بافنده ، نساج . ۲ - (اِ. ) عنکبوت .

لغت نامه دهخدا

جولاه. ( ص ، اِ )جولاهه. جولاهک. جولخ. جوله. جولهه. جولق. جولقی. بافنده. نساج. ( فرهنگ فارسی معین ) ( برهان ) :
بر فلک بر، دو شخص پیشه ورند
این یکی درزی آن دگر جولاه
این ندوزد مگر کلاه ملوک
وآن نبافد مگر پلاس سیاه.
شهید بلخی.
|| عنکبوت را نیز گفته اند که عربان دلدل خوانند. ( برهان ). پوشیده نماند که لفظجولاه و جوله به اظهار «ها» بمعنی بافنده و عنکبوت آمده است و جوله به اخفای «ها» بمعنی خارپشت و غیر آن ، چنانکه صاحب برهان و فرهنگ جهانگیری و غیرها تصریح نموده اند، و دلدل بضمتین در عربی بمعنی خارپشت بزرگ آمده نه بمعنی عنکبوت ، لیکن چون لفظ جوله مخفف جولاه هم آمده و آن بصورت خطی بلفظ جوله به اخفای ها که بمعنی خارپشت آمده مشابهت دارد صاحب برهان را اشتباه واقع شده و گفته عنکبوت را نیز گویند که بعربی دلدل خوانند. ( حاشیه برهان چ معین از چ کلکته حاشیه ص 245 ).

فرهنگ عمید

= بافنده: چو گنج جان به کنج خانه آمد / به گردش می تنیدم همچو جولاه (مولوی۲: ۸۰۹ ).

دانشنامه عمومی

جولاه به یکی از موردهای زیر اشاره دارد:
عنکبوت، عنکبوت در فارسی افغانستان
جولاه یا جولاهه، نام دیگر شهر جلفا در استان آذربایجان شرقی
جولاه به چم بافنده

جدول کلمات

بافنده, نساج

پیشنهاد کاربران

- بافنده/نساجی
- عنکوبت

/julAh/ _ صفت _ عربی
جُولاه: بافنده، نساج
صفتیست برای شخصی که در زمینه بافندگی کار می کند.
/julAh/ _ اسم _ عربی
جُولاه: عنکبوت
اسمیست برای بندپایی که تار می تند.


کلمات دیگر: