مترادف تخت روان : عماری، کجاوه، محمل، هودج
تخت روان
مترادف تخت روان : عماری، کجاوه، محمل، هودج
فارسی به انگلیسی
cable car, chairlift, litter, stretcher
litter, palanquin
فارسی به عربی
فضلات , نقالة
مترادف و متضاد
عماری، کجاوه، محمل، هودج
زایمان، تخت روان، اشغال، کجاوه، محمل، ریخته و پاشیده، اشغال پاشیدن
مقبره، مزار، تخت روان، جسد، لاشه، جای گذاردن تابوت در قبر
تخت روان، برانکار، بسط یابنده
تخت روان، کجاوه، پالکی
تخت روان، کجاوه، پالکی
تخت روان، تلسکی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- تختی که بزرگان بر آن نشینند و غلامان آنرا حمل کنند تخت روند. ۲- اسب روند. خوش راه . ۳- ( اسم ) آسمان . ۴- ( اسم ) تخت سلیمان نبی علیه السلام . ۵- ( اسم ) چهار ستار. نعش از بنات النعش .
فرهنگ معین
( ~ رَ ) (اِمر. ) کجاوه ، تختی که در گذشته پادشاهان روی آن می نشستنند و غلامان آن را بر دوش گرفته راه می رفتند.
لغت نامه دهخدا
تخت روان. [ ت َ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمه در شهرستان ماکو است که در هشت هزارگزی باختر سیه چشمه و سه هزارگزی باختر شوسه سیه چشمه به کلیساکندی قرار دارد. دامنه ای است سردسیر و 79تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنان جاجیم بافی است و راه ارابه رو دارد. از راه ارابه رو زیوه بالا، به سعدل اتومبیل می توان برد. این ده از دو محل تشکیل یافته که پانصد گز با یکدیگر فاصله دارند و به تخت روان بالا و تخت روان پایین مشهورند و سکنه تخت روان پایین 43 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
برانکارد . .
کلمات دیگر: