کلمه جو
صفحه اصلی

بامزه


مترادف بامزه : خوش طعم، خوشمزه، لذیذ ، دلچسب، ملیح، نمکین ، شیرین ، خوش صحبت، خوش محضر، شوخ طبع، خنده دار، شیرین حرکات

متضاد بامزه : بی مزه، بی نمک، سرد، بارد، یخ

فارسی به انگلیسی

tasty, agreeable to the taste, interesting, laughable, witty, cute, salty

cute, laughable, witty


laughable, witty


فارسی به عربی

مضحک

مترادف و متضاد

funny (صفت)
مضحک، عجیب، خنده دار، خنده اور، با مزه، شوخی امیز، خوش دماغ

tasty (صفت)
خوش طعم، خوش مزه، مزه دار، خوشگوار، گوارا، با مزه، باسلیقه تهیه شده

zesty (صفت)
خوش مزه، با مزه، بارغبت

racy (صفت)
تند، مهیج، با روح، جلف، با نشاط، با مزه، دارای طعم اصلی، دارای صفات اصلی و نژادی

zestful (صفت)
خوش مزه، با مزه، بارغبت

sapid (صفت)
مطبوع، خوش مزه، با مزه

خوش‌طعم، خوشمزه، لذیذ ≠ بی‌مزه


۱. خوشطعم، خوشمزه، لذیذ ≠ بیمزه
۲. دلچسب، ملیح، نمکین ≠ بینمک، سرد
۳. شیرین ≠ بینمک
۴. خوشصحبت، خوشمحضر، شوخطبع
۵. خندهدار، شیرین حرکات ≠ بارد، بیمزه، یخ


فرهنگ فارسی

( اسم ) سنگی مدور و طولانی تراشیده که آنرا بر بام خانه غلطانند تا سطح بام سخت و محکم شود بام غلطان .

لغت نامه دهخدا

بامزه. [ م َ زَ / زِ ] ( ص مرکب ) دارای طعم خوش. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). و لذیذ. خوش مزه. خوشگوار. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). صاحب طعم. که طعم خوش دارد. خوش طعم :
جیحون خوش است و بامزه و دریا
از ناخوشی و زهر چو طاعونست.
ناصرخسرو.
|| خوش آیند :
دگردانشومند کو از بزه
نترسد چو چیزی بود بامزه.
فردوسی.
|| شوخ. خوش طبع. باطیبت. مزاح. || عجیب.

فرهنگ عمید

خوشمزه، لذیذ، دارای طعم خوش.

گویش مازنی

/bameze/ خوش مزه

خوش مزه


پیشنهاد کاربران

Cute
کلمه ی انگیلیسی ( کیوت ) در زبان انگلیسی بیشتر استفاده میشه🤣🤣🤣

بامزه به انگلیسی میشه cute که تلفظ درستش ( کیوت ) هست

دوست بامزه ی من

با مزه :خوش آیند، شوخ. خوش طبع.
( ( صاحبخانه گفت برای پسرش ساخته بود . زن ریزه میزه ی با مزه ای بود. "دستش رفت طرف شماره گیر . "پول داشتم خودم می خریدم". ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 11. ) )


کلمات دیگر: