مترادف جلودار : مهاردار، پیشقراول، طلایه
جلودار
مترادف جلودار : مهاردار، پیشقراول، طلایه
فارسی به انگلیسی
advance man, avant-garde, precursor, prelude, vanguard
فارسی به عربی
رائد , طلیعة , منادی
شاحنة
شاحنة
رائد , طليعة , منادي
مترادف و متضاد
جلودار
جلودار
جلودار
فراش، شاطر، پادو، نوکر، جلو دار
پیشرو، جارچی، منادی، خبر رسان، قاصد، جلو دار
پیشرو، منادی، قاصد، جلو دار
پیشرو، جلو دار، پیشقدم، پیشگام، پیشقراول، بال جناح، کامیون سر بسته
پیشرو، جلو دار
جلو دار، پیشتاز، طلایه، پیش لشگر، پیشقرال
مهاردار
پیشقراول، طلایه
۱. مهاردار
۲. پیشقراول، طلایه
فرهنگ فارسی
نوکری که جلواسب ارباب خودحرکت کند، جلودار، طلایه
( صفت اسم ) ۱- کسی که زمام اسب مخدوم خود یا کسی که اسب ویرا کرایه کرده و در دست گرفته راه برد آنکه سواره یا پیاده جلو مرکوب ارباب حرکت کند پیشرو. یا جلو داران . ۱- جمع جلودار. ۲- سربازانی که پیشتر از دیگر سربازان حرکت کنند طلایه طلایع پیشقراول .
( صفت اسم ) ۱- کسی که زمام اسب مخدوم خود یا کسی که اسب ویرا کرایه کرده و در دست گرفته راه برد آنکه سواره یا پیاده جلو مرکوب ارباب حرکت کند پیشرو. یا جلو داران . ۱- جمع جلودار. ۲- سربازانی که پیشتر از دیگر سربازان حرکت کنند طلایه طلایع پیشقراول .
فرهنگ معین
(جُ لُ ) [ تر - فا. ] (ص فا. اِمر. ) ۱ - کسی که زمام اسب ارباب خود را در دست گرفته راه برد. ۲ - طلایه ، پیش قراول . ، ~ کسی بودن توان مبارزه با آن کس را داشتن .
لغت نامه دهخدا
جلودار. [ ج ِ ل َ ] ( نف مرکب ) نوکری که عنان اسب و غیره را گرفته مقدم آن میرود. || کسی که چندین اسب و قاطر بارکش دارد و بکرایه میدهد و چاروادارها زیر دست دارد. ( فرهنگ نظام ). رجوع به جلو شود.
فرهنگ عمید
نوکری که سواره یا پیاده جلو اسب ارباب خود حرکت کند، پیشرو.
دانشنامه عمومی
جلودار یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان گرمه جنوبی بخش مرکزی شهرستان میانه واقع شده است.
wiki: جلودار
دانشنامه آزاد فارسی
از اصطلاحات امور نظامی، یکی از کارکنان اصطبل که وظیفۀ او حرکت در جلوِ اسب بوده است.
wikijoo: جلودار
واژه نامه بختیاریکا
پیشرو
محافظ؛ بادی گارد؛ نگهبان
ور جلو
محافظ؛ بادی گارد؛ نگهبان
ور جلو
پیشنهاد کاربران
پرچم دارو جلو لشکر بودند 🏁🏁
پیشاهنگ
جلو دارنده، مانع
جلودارمحله. نام قدیمی گتاب بوده است
طلایه
معنی فامیل جلودار یعنی پرچم دار لشکر . طایفه ای بودند با طایفه بنی اسد. سه روزبعد از شهادت امام حسین ( ع ) ویارانش، به کربلا رسیدند و پیکر مطهرشان را به خاک سپردند.
پیشوا، رهبر
شاطر
جلودار. ( آنندراج ) . فرقه ای از سپاهیان چالاک که به لباس خاص خود پیش سواری سلاطین و امرا دوند. ( آنندراج ) . نوعی پیادگان با لباسهای چند رنگ و کلاهی چون تاجی بلند که پیشاپیش شاهان پیاده رفتندی و شایددر قدیم پیک و قاصد بوده اند. ( یادداشت مؤلف ) . پیاده رو. ( ناظم الاطباء ) . در عصر قاجار لباس شاطران کمرچین سرخ و کلاه بوقی سرخ و پاپیچ بوده. ( فرهنگ نظام ) . پیاده هایی با لباس خاص که در جلو کالسکه یا اسب شاه می رفتند. ( یادداشت مؤلف ) . خادمان امرای مشرق زمین اندکه از برای دویدن در پیشاپیش عرابه و کالسکه های ایشان تعلیم یافته بودند و ایلیای نبی هم بدین معنی در جلو کالسکه ٔ آحاب همی دوید. سرعت و تیزروی و دوام بعضی از این شاطرها خارج از باور است. ( قاموس کتاب مقدس ) .
جلودار. ( آنندراج ) . فرقه ای از سپاهیان چالاک که به لباس خاص خود پیش سواری سلاطین و امرا دوند. ( آنندراج ) . نوعی پیادگان با لباسهای چند رنگ و کلاهی چون تاجی بلند که پیشاپیش شاهان پیاده رفتندی و شایددر قدیم پیک و قاصد بوده اند. ( یادداشت مؤلف ) . پیاده رو. ( ناظم الاطباء ) . در عصر قاجار لباس شاطران کمرچین سرخ و کلاه بوقی سرخ و پاپیچ بوده. ( فرهنگ نظام ) . پیاده هایی با لباس خاص که در جلو کالسکه یا اسب شاه می رفتند. ( یادداشت مؤلف ) . خادمان امرای مشرق زمین اندکه از برای دویدن در پیشاپیش عرابه و کالسکه های ایشان تعلیم یافته بودند و ایلیای نبی هم بدین معنی در جلو کالسکه ٔ آحاب همی دوید. سرعت و تیزروی و دوام بعضی از این شاطرها خارج از باور است. ( قاموس کتاب مقدس ) .
یساول . .
پیش قراول. . .
کلمات دیگر: