مترادف جماع : آرمش، جفتگیری، مباشرت، مجامعت، مقاربت، نزدیکی، وطی، همبستری، همخوابی
برابر پارسی : همخوابگی، همبستری، همبستر شدن
coitus, congress, intercourse, lovemaking, sex, sexual intercourse, copulation
اتصال , مقاربت جنسي , جماع
آرمش، جفتگیری، مباشرت، مجامعت، مقاربت، نزدیکی، وطی، همبستری، همخوابی
جماع . [ ج َم ْ ما ] (ع ص ) جمع کننده . بسیار جمع کننده .
- جماع العقاقیر ؛ داروساز.
میرخسرو (از آنندراج ).
جماع . [ ج ُ ] (ع ص ) کلان . (منتهی الارب ):قدر جماع . (منتهی الارب ). رجوع به جِماع شود.
جماع . [ ج ُم ْ ما ] (ع ص ، اِ) هر چیز گرد و فراهم آمده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فراهم آمدنگاه اصل هر چیز. (منتهی الارب ).
- جماع الناس ؛ مردم درآمیخته از هر قبیله . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).