مترادف تحقق : اجرا، انجام، کمال یابی، واقعیت یابی، هستی پذیری، شکل گیری، شکل پذیری، حقیقت، راستی، واقعیت، به حقیقت پیوستن، محقق شدن
برابر پارسی : پایان، پایان گرفتن، به پایان رسیدن، انجام شدنی، انجام شدن
certainty, proving to be true
achievement, accomplishment, assurance, certainty, circumstantiation, fulfilment, fullfillment, incontestability, materialization, realization, substantiation, sureness
مادي کردن , صورت خارجي بخود گرفتن , جامه عمل بخود پوشيدن , تصديق , سنديت
اجرا، انجام، کمالیابی، واقعیتیابی، هستیپذیری، شکلگیری، شکلپذیری
حقیقت، راستی، واقعیت
بهحقیقت پیوستن
محقق شدن
۱. اجرا، انجام، کمالیابی، واقعیتیابی، هستیپذیری، شکلگیری، شکلپذیری
۲. حقیقت، راستی، واقعیت
۳. بهحقیقت پیوستن
۴. محقق شدن