کلمه جو
صفحه اصلی

تحقق


مترادف تحقق : اجرا، انجام، کمال یابی، واقعیت یابی، هستی پذیری، شکل گیری، شکل پذیری، حقیقت، راستی، واقعیت، به حقیقت پیوستن، محقق شدن

برابر پارسی : پایان، پایان گرفتن، به پایان رسیدن، انجام شدنی، انجام شدن

فارسی به انگلیسی

achievement, accomplishment, assurance, certainty, circumstantiation, fulfilment, fullfillment, incontestability, materialization, realization, substantiation, sureness, proving to be true

certainty, proving to be true


achievement, accomplishment, assurance, certainty, circumstantiation, fulfilment, fullfillment, incontestability, materialization, realization, substantiation, sureness


عربی به فارسی

مادي کردن , صورت خارجي بخود گرفتن , جامه عمل بخود پوشيدن , تصديق , سنديت


مترادف و متضاد

substantiation (اسم)
اثبات، تجسم، تحقق

realization (اسم)
درک، فهم، ادراک، تحقق، تفهیم

positivism (اسم)
قطع، یقین، مثبت گرایی، فلسفه عملی و مثبت، تحقق

اجرا، انجام، کمال‌یابی، واقعیت‌یابی، هستی‌پذیری، شکل‌گیری، شکل‌پذیری


حقیقت، راستی، واقعیت


به‌حقیقت پیوستن


محقق شدن


۱. اجرا، انجام، کمالیابی، واقعیتیابی، هستیپذیری، شکلگیری، شکلپذیری
۲. حقیقت، راستی، واقعیت
۳. بهحقیقت پیوستن
۴. محقق شدن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) درست شدن درست آمدن بحقیقت پیوستن . ۲- بودن هست شدن . ۳- ( اسم ) حقیقت واقعیت راستی . جمع : تحقیقات .

فرهنگ معین

(تَ حَ قُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) درست شدن ، حقیقت پیدا کردن .

لغت نامه دهخدا

تحقق. [ ت َ ح َق ْ ق ُ ] ( ع مص ) درست شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). صحیح و درست شدن خبر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). درست و ثابت شدن خبر. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || درست بدانستن. ( تاج المصادر بیهقی ). درست بدانستن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تیقن در امری و ثابت و لازم قرار دادن آن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). ثابت بودن و یقین کردن چیزی. ( فرهنگ نظام ). || ( اصطلاح علم کلام ) نزد اشاعره مرادف ثبوت و کون و وجود است و نزد معتزله مرادف ثبوت و اعم از کون و وجود بود. و تحقق را دو قسم است : 1 - اصلی و آن تحققی است که حاصل شود شیئی را فی نفسه و قائم بود بدو. 2 -تبعی و آن تحققی است که برای متعلق بدان حاصل شود بقیاس حرکت ذاتی و تبعی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، راست ودرست شدن.

دانشنامه عمومی

منظور از تحقق در نظریه سیستم ها یک مدل فضای حالت است که یک رفتار ورودی خروجی داده شده را داشته باشد. یعنی برای یک رابطه ورودی خروجی داده شده، یک تحقق چهارتایی ماتریسهای تغییر پذیر با زمان {\displaystyle } بطوری که
که در آن ( u ( t ) , y ( t ) ) {\displaystyle (u(t),y(t))} ورودی و خروجی سیستم در هر لحظه t {\displaystyle t} هستند.
Brockett, Roger W. (1970). Finite Dimensional Linear Systems. John Wiley & Sons. ISBN 978-0-471-10585-5.

پیشنهاد کاربران

پدید آمدن/ پدید آوردن/ پدیدار شدن/ فراهم آمدن/فراهم آوردن/ هستی یافتن/ هستی دادن

برپا کردن

به فرجام رسیدن، راست از آب درآمدن، فرجامیدن ( با اندک چشم پوشی ) ، سرانجام یافتن ( می توان از آن کارواژه نیز ساخت: سرانجامیدن )

از دید من، هیچکدام از برابرهای پارسی یاد شده در بالا ( پایان، پایان گرفتن، به پایان رسیدن، انجام شدنی، انجام شدن ) به آرش و مانش �تحقق� نیست و تنها �انجام شدن� را شاید در برخی باره ها با چشم پوشی درخور بتوان بکار برد؛ بجای آن می توان باریک تر، �سرانجام یافتن� را بکار برد.

دستیابی به

در برخی باره ها بسته به ساخت گزاره می توان از �دستیابی به . . . � نیز سود جست. نمونه:
ما برای دستیابی به ( تحقق ) حقوق مان می کوشیم.

جامه ی کردار پوشیدن

کارواژه ی�جامه ی کردار پوشیدن� را می توان در بسیاری باره ها بجای کارواژه های �تحقق یافتن� و �به تحقق رسیدن� بکار برد.


کلمات دیگر: