مترادف پشتوار : پشتیبان، مددکار، معین، یار، یاور
پشتوار
مترادف پشتوار : پشتیبان، مددکار، معین، یار، یاور
مترادف و متضاد
پشتیبان، مددکار، معین، یار، یاور
فرهنگ فارسی
( صفت ) پشتیبان پشتوان یاریگر .
فرهنگ معین
(پُ ) (ص مر. ) پشتیبان ، یاری کننده .
لغت نامه دهخدا
پشتوار. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) پشتیبان باشد. ( فرهنگ جهانگیری ). پشتدار. پشتوان. یاریگر :
نه مار را مدد و پشتوار موسی ساخت
نه لحظه لحظه زعین جفا وفا سازد.
نه مار را مدد و پشتوار موسی ساخت
نه لحظه لحظه زعین جفا وفا سازد.
مولوی ( از فرهنگ جهانگیری ).
فرهنگ عمید
۱. پشتیبان، پشت وپناه.
۲. (اسم ) = پشتواره
۲. (اسم ) = پشتواره
کلمات دیگر: