مترادف جمیع : عموم، کافه، کل، کلاً، مجموع، همگان، همگی، همه
جمیع
مترادف جمیع : عموم، کافه، کل، کلاً، مجموع، همگان، همگی، همه
فارسی به انگلیسی
(the) whole, all
all, aggregate
فارسی به عربی
کل
مترادف و متضاد
عموم، کافه، کل، کلاً، مجموع، همگان، همگی، همه
کلیه، جمیع
فرهنگ فارسی
جماعت، مردم، همه، همگی
۱- همه همگی همگان . ۲- ( اسم ) جماعت مردم .
۱- همه همگی همگان . ۲- ( اسم ) جماعت مردم .
فرهنگ معین
(جَ ) [ ع . ] (ق . ) همگی ، همگان .
لغت نامه دهخدا
جمیع. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) گردآمده و یک جاشده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ضد متفرق. ( اقرب الموارد ). || لشکر. || قبیله گردآمده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جماعت مردم. ( اقرب الموارد ). گروه مردم. ( منتهی الارب ). || همه. همگی. همگان. ( فرهنگ فارسی معین ). برای تأکید گویند: جاؤوا جمیعهم ؛ کما یقال عامتهم ؛ یعنی همه. || شیر هر ناقه و گوسفند که پستانش بسته باشند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رجل جمیع؛ مرد یک سال جوانی رسیده و ریش برآورده. ( منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۱. همه، همگی.
۲. (ضمیر ) [قدیمی] همه، همگی.
۲. (ضمیر ) [قدیمی] همه، همگی.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی جَمِیعٌ: همگی - دسته جمعی
معنی أَعراف: قسمتهای بالای حجاب و تلهای شنی و عرف به معنی یال اسب و تاج خروس و قسمت بالای هر چیزی است . معلوم میشود که این کلمه به هر معنا که استعمال شود ، معنای علو و بلندی در آن هست . اهل اعراف مشرف بر جمیع مردم از بهشتیان و دوزخیانند ، معلوم میشود که منظور از...
معنی رَابِطُواْ: با یکدیگر پیوند و ارتباط برقرار کنید(رابطوا مرابطه از نظر معنا اعم از مصابره است ، چون مصابره عبارت بود از وصل کردن نیروی مقاومت افراد جامعه در برابر شدائد و مرابطه عبارت است از همین وصل کردن نیروها ، اما نه تنها نیروی مقاومت در برابر شدائد ، بلکه ه...
معنی مُنتَصِراً: یاری کننده - به یاری طلبنده (عبارت "وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِراً "یعنی: و برایش گروهی نبود که او را در برابر خدا یاری دهند، و خودش هم قدرت نداشت که عذاب را از خود برطرف کند)- آنانکه یکدیگر را یاری و ...
معنی عَرْشُهُ: تخت فرمانروایی او( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع است . در عبارت َ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی ﭐلْمَاءِ "شاید منظوراین است که فرامین الهی که مبنای اداره این عالم است توسط آب به اجزای عالم انتقال م...
معنی لَمَّا: وقتیکه - هنوز نه - سوگند می خورم به آنچه- إلّا(در عباراتی نظیر "فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ "معنی "وقتیکه" می دهد. در عباراتی نظیر "وَلَمَّا یَدْخُلِ ﭐلْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ "معنی "هنوز نه" می دهد در عبارت "وَإِنَّ کُـلاًَّ لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ...
معنی عَرْش: داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش) -( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع اس...
ریشه کلمه:
جمع (۱۲۸ بار)
معنی أَعراف: قسمتهای بالای حجاب و تلهای شنی و عرف به معنی یال اسب و تاج خروس و قسمت بالای هر چیزی است . معلوم میشود که این کلمه به هر معنا که استعمال شود ، معنای علو و بلندی در آن هست . اهل اعراف مشرف بر جمیع مردم از بهشتیان و دوزخیانند ، معلوم میشود که منظور از...
معنی رَابِطُواْ: با یکدیگر پیوند و ارتباط برقرار کنید(رابطوا مرابطه از نظر معنا اعم از مصابره است ، چون مصابره عبارت بود از وصل کردن نیروی مقاومت افراد جامعه در برابر شدائد و مرابطه عبارت است از همین وصل کردن نیروها ، اما نه تنها نیروی مقاومت در برابر شدائد ، بلکه ه...
معنی مُنتَصِراً: یاری کننده - به یاری طلبنده (عبارت "وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِراً "یعنی: و برایش گروهی نبود که او را در برابر خدا یاری دهند، و خودش هم قدرت نداشت که عذاب را از خود برطرف کند)- آنانکه یکدیگر را یاری و ...
معنی عَرْشُهُ: تخت فرمانروایی او( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع است . در عبارت َ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی ﭐلْمَاءِ "شاید منظوراین است که فرامین الهی که مبنای اداره این عالم است توسط آب به اجزای عالم انتقال م...
معنی لَمَّا: وقتیکه - هنوز نه - سوگند می خورم به آنچه- إلّا(در عباراتی نظیر "فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ "معنی "وقتیکه" می دهد. در عباراتی نظیر "وَلَمَّا یَدْخُلِ ﭐلْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ "معنی "هنوز نه" می دهد در عبارت "وَإِنَّ کُـلاًَّ لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ...
معنی عَرْش: داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش) -( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع اس...
ریشه کلمه:
جمع (۱۲۸ بار)
wikialkb: جَمِیع
جدول کلمات
همگی
کلمات دیگر: