کلمه جو
صفحه اصلی

بالفرض


مترادف بالفرض : به فرض آنکه، فرضاً، ولو

فارسی به انگلیسی

supposedly, supposing(that), let us suppose that


مترادف و متضاد

به فرض آنکه، فرضاً، ولو


فرهنگ فارسی

فرضا از روی فرض : داری آن مایه که گر مصلحتی را بالفرض بانگ پرنور زند پاس تو کز سایه بکاه . ( وحشی )
بطور فرض و پندار

فرهنگ معین

(بِ لْ فَ ) [ ازع . ] ( ق . ) فرضاً، از روی فرض .

لغت نامه دهخدا

بالفرض. [ بِل ْ ف َ ] ( ع ق مرکب ) ( از: ب + ال + فرض ). بطور فرض وپندار. فرضاً. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به فرض شود.

فرهنگ عمید

فرضاً، از روی فرض و گمان، به طور قیاس و پندار.


کلمات دیگر: