برابر پارسی : گزیرک، آبخوست
جزایر
برابر پارسی : گزیرک، آبخوست
فرهنگ فارسی
جمع جزیره
( اسم ) جمع جزیره آبخست ها جزیره ها.
نام سلاح جنگ و آن بند وقی کلان باشد . جزایرهای اژدر دهان آتش بار را بر سر دست قرار داده بیک شلیلک دود از نهاد زنبورک چیان بر آورده اکثری را هدف گلوله حزایر نموده مابقی زبنور کچیان از شر گلوله جزا پرتاب مقاومت نیاورده فرار نمودند .
( اسم ) جمع جزیره آبخست ها جزیره ها.
نام سلاح جنگ و آن بند وقی کلان باشد . جزایرهای اژدر دهان آتش بار را بر سر دست قرار داده بیک شلیلک دود از نهاد زنبورک چیان بر آورده اکثری را هدف گلوله حزایر نموده مابقی زبنور کچیان از شر گلوله جزا پرتاب مقاومت نیاورده فرار نمودند .
( اسم ) جمع جزیره آبخست ها جزیره ها.
فرهنگ معین
( جَ یِ ) [ ع . جزائر ] (اِ. ) جِ جزیره ، آبخست ها، جزیره ها.
لغت نامه دهخدا
جزایر. [ ج َ ی ِ ] ( اِ )نام سلاح جنگ و آن بندوقی کلان باشد. ( آنندراج ) : جزایرهای اژدردهان آتش بار را بر سر دست قرار داده به یک شلیک دود از نهاد زنبورک چیان برآورده ، اکثری را هدف گلوله جزایر نموده مابقی زنبورکچیان از شر گلوله جزایر تاب مقاومت نیاورده فرار نمودند... ایرانیان به ضرب گلوله جزایر و توپچیان به خالی کردن توپهای پی درپی... ( از مجمل التواریخ گلستانه ). و اهل قلعه از بروج توپ و تفنگ و جزایر و خمپاره مانند ستاره از هر طرف بر آنها میریختند. ( تاریخ گلستان ).
جزایر. [ ج َ ی ِ ] ( ع اِ ) جزائر. ج ِ جزیره. جزیره ها. خشکیهای محاط بر آب. ( فرهنگ نظام ) ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). رجوع به جزائر و جزیره شود :
جزایر ز کردار او در خروش
جهانی ز دستش چو دریا بجوش.
جزایر. [ ج َ ی ِ ] ( اِخ ) ( الَ... ) رجوع به الجزایر شود.
جزایر. [ ج َ ی ِ ] ( ع اِ ) جزائر. ج ِ جزیره. جزیره ها. خشکیهای محاط بر آب. ( فرهنگ نظام ) ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). رجوع به جزائر و جزیره شود :
جزایر ز کردار او در خروش
جهانی ز دستش چو دریا بجوش.
سعدی.
|| ج ِ جزور، بمعنی شتر کشتنی. ( از اقرب الموارد )( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).جزایر. [ ج َ ی ِ ] ( اِخ ) ( الَ... ) رجوع به الجزایر شود.
جزایر. [ ج َ ی ِ ] (اِ)نام سلاح جنگ و آن بندوقی کلان باشد. (آنندراج ) : جزایرهای اژدردهان آتش بار را بر سر دست قرار داده به یک شلیک دود از نهاد زنبورک چیان برآورده ، اکثری را هدف گلوله ٔ جزایر نموده مابقی زنبورکچیان از شر گلوله ٔ جزایر تاب مقاومت نیاورده فرار نمودند... ایرانیان به ضرب گلوله ٔ جزایر و توپچیان به خالی کردن توپهای پی درپی ... (از مجمل التواریخ گلستانه ). و اهل قلعه از بروج توپ و تفنگ و جزایر و خمپاره مانند ستاره از هر طرف بر آنها میریختند. (تاریخ گلستان ).
جزایر. [ ج َ ی ِ ] (اِخ ) (الَ ...) رجوع به الجزایر شود.
جزایر. [ ج َ ی ِ ] (ع اِ) جزائر. ج ِ جزیره . جزیره ها. خشکیهای محاط بر آب . (فرهنگ نظام ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). رجوع به جزائر و جزیره شود :
جزایر ز کردار او در خروش
جهانی ز دستش چو دریا بجوش .
|| ج ِ جزور، بمعنی شتر کشتنی . (از اقرب الموارد)(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
جزایر ز کردار او در خروش
جهانی ز دستش چو دریا بجوش .
سعدی .
|| ج ِ جزور، بمعنی شتر کشتنی . (از اقرب الموارد)(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
جزائر. [ ج َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ جزیره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جزیره شود. || جج ِ جَزور، بمعنی مطلق شتر یا ناقه ای که نحر شده باشد. ( از اقرب الموارد ). || نام سلاح جنگ و آن بندوقی کلان باشد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). و رجوع به جزایر شود.
فرهنگ عمید
= جزیره
جزیره#NAME?
پیشنهاد کاربران
رمن "جمع" جزیره در زبان تازی، به پارسی آبخوست ها
جای شگفتی است که چرا دانش پژوهی نامدار و فرهیخته، چون داریوش آشوری، در برگردان "چنین گفت زرتشت"، از واژه هایی مانند "جزایر" که رمن "جزیره" تازی است، با پافشاری باورنکردنی به جای واژه بسیار زیبا و نیرومند "آبخوست" استفاده می کند، به ویژه که ایشان در سراسر ماتک" کتاب" نامبرده در بالا، ، زبانی پارسی و بری از واژه های تازی را بکار می گیرد، پس چگونه بایستی این رفتار نوشتاری پر از آخشیج" تضاد" در داریوش آشوری را اندریافت"فهمید"
شاید خوانش دوباره دیباچه"مقدمه" ایشان در ماتک "چنین گفت زرتشت"، شگفتی را دو چندان کند، که برهان های چرایی رویکرد اشان را به نیچه دریابیم، وبه ویژه، پافشاری"تاکید" آشوری در گزینش زبانی مهست"عالی" در برگردان پارسی، که بی گمان کار برگردان داریوش آشوری، جایی سترگ و والا در کار اندیشه های فرزانی"فلسفی" در ایران دارد.
جای شگفتی است که چرا دانش پژوهی نامدار و فرهیخته، چون داریوش آشوری، در برگردان "چنین گفت زرتشت"، از واژه هایی مانند "جزایر" که رمن "جزیره" تازی است، با پافشاری باورنکردنی به جای واژه بسیار زیبا و نیرومند "آبخوست" استفاده می کند، به ویژه که ایشان در سراسر ماتک" کتاب" نامبرده در بالا، ، زبانی پارسی و بری از واژه های تازی را بکار می گیرد، پس چگونه بایستی این رفتار نوشتاری پر از آخشیج" تضاد" در داریوش آشوری را اندریافت"فهمید"
شاید خوانش دوباره دیباچه"مقدمه" ایشان در ماتک "چنین گفت زرتشت"، شگفتی را دو چندان کند، که برهان های چرایی رویکرد اشان را به نیچه دریابیم، وبه ویژه، پافشاری"تاکید" آشوری در گزینش زبانی مهست"عالی" در برگردان پارسی، که بی گمان کار برگردان داریوش آشوری، جایی سترگ و والا در کار اندیشه های فرزانی"فلسفی" در ایران دارد.
کلمات دیگر: