کلمه جو
صفحه اصلی

جانباز


مترادف جانباز : جان نثار، دلیر، فداکار، فدایی

فارسی به انگلیسی

devotee, myrmidon, stuntman, stuntwoman, behalf

devotee, myrmidon, stuntman


مترادف و متضاد

جان‌نثار، دلیر، فداکار، فدایی


فرهنگ فارسی

جان بازنده، ازجان گذشته، دلیر، بی باک، فداکاری
از آبادیهای سواد کوه مازندران
( صفت ) کسی که جان خود را فدا کندکسی که جان خویش را در معرض خطر اندازد.

فرهنگ معین

(ص فا. ) کسی که جان خود را فدا کند.

لغت نامه دهخدا

جانباز. [ جام ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهرستان خرم آباد است . در 60 هزارگزی شمال خاوری کوه دشت و 60 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به کوهدشت واقع شده است . محلی است جلگه و معتدل و مالاریایی و 60 تن سکنه دارد. زبان آنان لری ، لکی و فارسی و آب آنجا از چاه تأمین میشود.محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی زنان ، سیاه چادربافی است ، راه آنجا اتومبیل رو است و اهالی از طائفه ٔ گراونداند و در سیاه چادر سکونت دارند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


جانباز. [ جام ْ ] ( نف مرکب ) جان بازنده. کسی که با جان خود بازی کند و آنرا در معرض خطر اندازد. ( ناظم الاطباء ) :
هان ای دل خاقانی جان بازتری هر دم
در عشق چنین باید آن کس که سراندازد.
خاقانی.
در این میدان جانبازان اگر انصاف میخواهی
چو خاقانیت شیدائی نمی بینم نمی بینم.
خاقانی.
سرهای سراندازان در پای تو اولیتر
در سینه جانبازان سودای تو اولیتر.
خاقانی.
عاشقی بر خویشتن چون پیله گرد خویشتن
گر نه بر خود عاشقی جان باز چون پروانه باش.
سعدی.
نام و ننگ و دل و دین گر برود این مقدار
چیست تا در نظر عاشق جان باز آید؟
سعدی.
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار.
حافظ.
بر سر بازار جانبازان منادی میکنند
بشنوید ای ساکنان کوی رندی بشنوید.
حافظ.
|| بی باک. دلیر. || ریسمان باز. || سوداگر اسب. ( ناظم الاطباء ). || نوعی شتر در تداول بلوچستان و اصل کلمه جمازه عربی همین کلمه است. ( یادداشت مؤلف ).

جانباز. [ جام ْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان شهرستان خرم آباد است. در 60 هزارگزی شمال خاوری کوه دشت و 60 هزارگزی شمال خاوری راه شوسه خرم آباد به کوهدشت واقع شده است. محلی است جلگه و معتدل و مالاریایی و 60 تن سکنه دارد. زبان آنان لری ، لکی و فارسی و آب آنجا از چاه تأمین میشود.محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان ، سیاه چادربافی است ، راه آنجا اتومبیل رو است و اهالی از طائفه گراونداند و در سیاه چادر سکونت دارند. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

جانباز. [ جام ْ ] ( اِخ ) یکی از آبادیهای سوادکوه مازندران. ( سفرنامه مازندران رابینو ص 158 ).

جانباز. [ جام ْ ] (اِخ ) یکی از آبادیهای سوادکوه مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 158).


جانباز. [ جام ْ ] (نف مرکب ) جان بازنده . کسی که با جان خود بازی کند و آنرا در معرض خطر اندازد. (ناظم الاطباء) :
هان ای دل خاقانی جان بازتری هر دم
در عشق چنین باید آن کس که سراندازد.

خاقانی .


در این میدان جانبازان اگر انصاف میخواهی
چو خاقانیت شیدائی نمی بینم نمی بینم .

خاقانی .


سرهای سراندازان در پای تو اولیتر
در سینه ٔ جانبازان سودای تو اولیتر.

خاقانی .


عاشقی بر خویشتن چون پیله گرد خویشتن
گر نه بر خود عاشقی جان باز چون پروانه باش .

سعدی .


نام و ننگ و دل و دین گر برود این مقدار
چیست تا در نظر عاشق جان باز آید؟

سعدی .


خامی و ساده دلی شیوه ٔ جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار.

حافظ.


بر سر بازار جانبازان منادی میکنند
بشنوید ای ساکنان کوی رندی بشنوید.

حافظ.


|| بی باک . دلیر. || ریسمان باز. || سوداگر اسب . (ناظم الاطباء). || نوعی شتر در تداول بلوچستان و اصل کلمه ٔ جمازه ٔ عربی همین کلمه است . (یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. در دورۀ جمهوری اسلامی، کسی که در جنگ میان ایران و عراق، معلول شده است.
۲. [قدیمی] کسی که جان خود را به خطر اندازد، ازجان گذشته.
۳. [قدیمی] دلیر، بی باک.
۴. [قدیمی] بندباز.

دانشنامه عمومی

جانباز یا در حقیقت مجروح جنگی کسی است که جان خود را برای دفاع از وطن خویش یا پیش برد اهداف یک حکومت، در معرض جراحت و مصدومیت قرار داده است یا به تعبیر شاعرانه و استعاره، «با جان خود بازی کرده است» و دچار یک جراحت دائمی یا معلولیت شده است.
معلولیت در ایران
کهنه سرباز
سید نور خدا موسوی مفرد (جانباز ۱۰۰ درصد)
جان بازی را انجام کاری با عشق و توأمان یا همراه با عقل می خوانند و این به منظور انجام کار بدون تفکر نیست. اینگونه کسی که برای چیزی یا کاری جان خود را فدا می کند جان باز نام می گیرد.
علی اکبر دهخدا برای بهتر بیان نمودن کلمه جانباز، ابتدا کلمه جان باختن را بیان می کند و در این باره می گوید: .mw-parser-output blockquote.templatequote{margin-top:0}.mw-parser-output blockquote.templatequote div.templatequotecite{line-height:1em;text-align:right;padding-right:2em;margin-top:0}.mw-parser-output blockquote.templatequote div.templatequotecite cite{font-size:85%}
جان را از دست دادن، جان را در راه کسی یا چیزی فدا کردن، جان دادن و مردن.

نقل قول ها

جانباز به معنی کسی که با جان خود بازی کند و آن را در معرض خطر اندازد می باشد. در بخش گفتاورداین نوشتار این تعریف از جانباز مدنظر قرار گرفته است:
• « شما(جانبازان) خودتان زبان گویای افتخار هستید، زبان گویای اسلام هستید.• « همه امکانات را آماده کنید و اردوها را تدارک ببینید.ما پشتیبانی می کنیم ،شما افتخار ایران هستید و فقط تلاش کنید که در جهان افتخار آفرینی کنید.» -> ،پول فدای سر همه جانبازان و معلولان
• « جانباز تجسم عینی ایثار، مردانگی و از خودگذشتگی است. آن گاه که امام و مقتدای او فرمان جهاد می دهد از تمامی دلبستگی های زندگی دست می کشد و با سلاح ایمان و معنویت به ستیز با دشمنان اسلام و دفاع از اهداف و ارزشهای متعالی اسلام می پردازد.»• « چه کسی می تواند عظمت و جایگاه بلند جانباز را دریابد و کدام بیان توانایی وصف ایثار او را دارد؟»• « جانبازان، سالکانی هستند که در طی طریق، از کاروان شهادت جا مانده اند و خدای سبحان چنین مقرر داشته است که مرغ روحشان چند صباحی دیگر در قفس تن و در حصار خاک باقی بماند.»• « برادرم از چندی پیش و به دلیل از کار افتادگی و فشار ناشی از بیکاری و مشکلات اقتصادی، پیگیر گرفتن درصد جانبازی خود شده بود که به دلیل ضعف های قانونی و نیز بی توجهی مسئولان مربوطه، کار وی انجام نشده و با وجود کامل بودن پرونده پزشکی او، مسئولان بنیاد از حل مشکل او سر باز زده اند.او پس از این همه رفت و آمدها و با توجه به ضعف شدید عصبی ـ ناشی از موج گرفتگی در زمان جنگ ـ سرانجام امروز جلوی چشمان مسئولان بنیاد جانبازان قم و در جوار کریمه اهل بیت (س) خودسوزی کرد.» -> حرف های برادرِ یک جانباز«اکبر گائینی»
• « از قرار معلوم یکی از جانبازان جنگ تحمیلی، سال ها پس از مجروح شدن به علت وضع وخیمش به ایتالیا اعزام شده بود و در یکی از بیمارستان های شهر رم بستری شد. از قضا چند روزی بعد از بستری شدن این جانباز جنگ تحمیلی متوجه می شود خانم پرستاری که از او مراقبت می کند نام خانوادگی اش مالدینی است. جانباز قصه ما ابتدا تصور می کند تشابه اسمی است، اما در نهایت نمی تواند جلوی کنجکاوی اش را بگیرد و از خانم پرستار می پرسد: آیا با پائولو مالدینی ستاره شهر تیم آ.ث. میلان نسبتی دارد؟ و خانم پرستار در پاسخ می گوید: پائولو برادر من است! جانباز ایرانی در حالی که بسیار خوشحال شده بود از خانم پرستار خواهش می کند که اگر ممکن است عکسی به یادگار بیاورد و خانم پرستار هم قول می دهد تا برایش تهیه کند، اما جالب ترین بخش داستان ما صبح روز بعد اتفاق می افتد.هنگامی که جانباز هموطن ما از خواب بیدار می شود کنار تخت بیمارستان خود پائولو مالدینی بزرگ را می بیند که با یک دسته گل به انتظار بیدار شدن او نشسته است و ... باقی اش را دیگر حدس بزنید! » -> روزنامه نود
• « ما وظیفه داریم سرمایه عظیمی که در کنار این درخت تنومند خون صدها هزار انسان بزرگوار ریخته آبیاری کرده و صدها هزار جانباز دارند رنج می برند و دهها هزار انسان عمرشان را در زندانها می گذراندند این یک سرمایه ارزان و آسانی نبوده که دست ما رسیده و ما حقیقتا باید فکر کنیم . » -> خطبه های نماز جمعه ۲۶ تیر ۱۳۸۸ ،آیت الله هاشمی رفسنجانی
• «شما جانبازان عزیز هم مثل شهدا هستید؛ شهید هم همین ضربه‏اى را که جانباز تحمل کرده است، او هم تحمل کرده؛ سرنوشت او پرواز و رفتن بود، سرنوشت این فعلاً ماندن. خانواده‏ى شهدا، پدر و مادر شهید، همسر شهید، فرزندان شهید، برادران و خواهران و خویشاوندان شهید، پدران و خواهران و همسران جانبازان باید افتخار کنند.»آیت الله سید علی خامنه ای رهبر ایران• «امروز جمهوری اسلامی از جایگاه رفیعی در دنیا برخوردار است که حاصل رشادتهای شهدا، ایثارگران و جانبازان است.»علیرضا ذاکر اصفهانی استاندار اصفهان08/12/1389• «شما جانبازان با اعتقاد وارد میدان جنگ شدید و هنوز هم اگر جنگی صورت گیرد شما در صف اول هستید. شجاعت در عمل شهدا دلیل اعتقادات محکم شما بود و ایثارگری های شما جانبازان و آزادگان و ایثارگران مسئولیت ما را در جامعه بیشتر می کندرضا زاده استاندار فارس،06/06/1385• « رحمت آور،من هم آخر آرزوئی داشتم/گر چه جانبازم ولی بازی مکن با جان من.» -> مهدی اخوان ثالث
• « جان باختن آسان است اندر نظرم لیکن/ این لاشه نمی بینم شایسته قربانت.» -> سعدی
• « پاکبازان طریقت را صفت، دانی که چیست؟/ بربساط عشق نرد اول ندب جان باختن .» -> سعدی
• « ما بهای خونبها را یافتیم/ جانب جان باختن بشتافتیم .» -> جلال الدین محمد بلخی
• « هان ای دل خاقانی، جان باز هردم/ در عشق چنین باید، آن کس که سراندازد.» -> خاقانی
• « در این میدان جانبازان اگر انصاف می خواهی/ چو خاقانیست شیدایی نمی بینم، نمی بینم.» -> خاقانی
• « سرهای سراندازان در پای تو اولی تر/ در سینه جانبازان سودای تو اولی تر.» -> خاقانی
• « عاشقی بر خویشتن چون پیله گرد خویشتن/ گرنه برخود عاشقی جان باز چون پروانه باش .» -> سعدی
• « نام و ننگ و دل و دین گر برود این مقدار/ چیست تا در نظر عاشق جانباز آید.» -> سعدی
• « خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست/ خبری از بر آن دلبر عیار بیار.» -> حافظ
• « بر سر بازار جانبازان منادی می کنند/ بشنوید ای ساکنان کوی رندی، بشنوید.» -> حافظ
• « نخسب با توبه دل بازی اندر آمده ام / چون دل نماند تن در دهم به جانبازیسوزنی• « دوستان را دلنوازی کن که جانبازی کنند/ آشنا کن باز را، کو خود همی داند شکار -> سعدی

واژه نامه بختیاریکا

جُواز

پیشنهاد کاربران

فداوی

veteran

اجزای تشکیل دهنده واژه جانباز وازاده واسم الود

Battle - damaged Veteran
War - damaged Veteran


از جان گذشته

گذشته از جان


کلمات دیگر: