مترادف جوهره : اصل، جوهر، ذات، مایه، نهاد
جوهره
مترادف جوهره : اصل، جوهر، ذات، مایه، نهاد
عربی به فارسی
گوهر , جواهر , سنگ گرانبها , زيور , با گوهر اراستن , مرصع کردن
مترادف و متضاد
اصل، جوهر، ذات، مایه، نهاد
فرهنگ فارسی
یکی جوهر
لغت نامه دهخدا
جوهرة. [ ج َ هََ رَ ] (ع اِ) یکی جوهر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جوهر شود.
( جوهرة ) جوهرة. [ ج َ هََ رَ ] ( ع اِ ) یکی جوهر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جوهر شود.
پیشنهاد کاربران
اصل
حقیقت
حقیقت
کلمات دیگر: