مترادف پفو : پف، فوت
پفو
مترادف پفو : پف، فوت
مترادف و متضاد
۱. پف
۲. فوت
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- بادی بود که از دهان بدر آرند برای خاموش کردن چراغ یا تیز کردن آتش یا سرد کردن چیزی گرم و امثال آن فوت دم پفو باد . ۲- آماس ورم .
لغت نامه دهخدا
پفو. [ پ ُ ] ( اِ ) پُف. فوت. باد. دم. نفخة :
آنکه بر شمع خدا آرد پفو
شمع کی میرد، بسوزد پوز او.
آنکه بر شمع خدا آرد پفو
شمع کی میرد، بسوزد پوز او.
مولوی.
فرهنگ عمید
بادی که از دهان و میان دو لب خارج کنند، پف.
گویش مازنی
/pafoo/ تفاله ی چای
تفاله ی چای
کلمات دیگر: