کلمه جو
صفحه اصلی

باهر


مترادف باهر : آشکار، بارز، پیدا، معلوم، نمایان، درخشان، تابان، روشن

متضاد باهر : ناپیدا

فارسی به انگلیسی

manifest, splendid

فرهنگ اسم ها

اسم: باهر (پسر) (عربی) (تلفظ: bāher) (فارسی: باهِر) (انگلیسی: baher)
معنی: روشن، آشکار، درخشان، مشهور، هویدا، شاخص، ( اَعلام ) لقب عبدالله ابن علی ابن حسین ابن علی ابن ابی طالب که او برادر پدری و مادری حضرت امام باقر ( ع ) است و از کثرت جمال [زیبایی زیاد] لقب باهر داشته است

(تلفظ: bāher) (عربی) روشن ، آشکار ، درخشان ، هویدا ، شاخص ، مشهور؛ (در اعلام) لقب عبدالله بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب که او برادر پدری و مادری حضرت امام باقر (ع) است و از کثرت جمال [زیبایی زیاد] لقب باهر داشته است .


مترادف و متضاد

آشکار، بارز، پیدا، معلوم، نمایان ≠ ناپیدا


درخشان، تابان، روشن


۱. آشکار، بارز، پیدا، معلوم، نمایان
۲. درخشان، تابان، روشن ≠ ناپیدا


فرهنگ فارسی

روشن، درخشان، ظاهر، آشکار، فائق
( صفت ) ۱ - روشن درخشان . ۲ - آشکار هویدا .
او برادر پدری و مادری حضرت باقر ( ع ) است

فرهنگ معین

(هِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - روشن ، تابان . ۲ - آشکار، هویدار.

لغت نامه دهخدا

باهر. [ هَِ ] ( ع اِ ) رگی است در پوست سر تا یافوخ. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) اسم فاعل و نعت از بَهر. واضح. مبین. بین. روشن. ( آنندراج ). || ظاهر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پیدا. آشکار. هویدا. عیان. مکشوف. علنی. || شاخص. مشهور. ( ناظم الاطباء ) :
اصحاب شافعی را نابوده
چون تو رئیس محترم و باهر.
سوزنی.
|| غالب. فایق.
- باهرالاقبال ؛ کسی که اقبالش بیش از دیگران است. ( از ناظم الاطباء ).
- باهرالانتظام ( کلام ) ؛ سخن عالی و نیک ارتباط. ( ناظم الاطباء ).
- باهرالشرف ؛ آنکه شرف او ظاهر و آشکار باشد. ( ناظم الاطباء ).
- باهرالنور ؛ پرنور. تابنده. نورانی. منیر: حضور باهرالنور سرکار عرض شود که...
- قمر باهر ؛ ماه که نور او افزون آید برانوار کواکب. ماه که چیره شود روشنی آن فروغ ستارگان را. ( یادداشت مؤلف ). ماهی که روشنایی آن از روشنائیهای ستاره ها افزون باشد. ( ناظم الاطباء ).

باهر. [ هَِ ] ( اِخ ) عبداﷲبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب. او برادر پدری و مادری حضرت باقر ( ع ) است واز کثرت جمال لقب باهر داشته و متصدی صدقات حضرت رسالت و حضرت امیرالمؤمنین ( ع ) و بسیار فقیه و فاضل بوده است و احادیث بسیاری بواسطه پدران خود از حضرت رسالت روایت کرده ، در عهد حضرت صادق ( ع ) در پنجاه وهفت سالگی وفات یافته است. ( از ریحانة الادب ج 1 ص 360 ).

باهر. [ هَِ ] (اِخ ) عبداﷲبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب . او برادر پدری و مادری حضرت باقر (ع ) است واز کثرت جمال لقب باهر داشته و متصدی صدقات حضرت رسالت و حضرت امیرالمؤمنین (ع ) و بسیار فقیه و فاضل بوده است و احادیث بسیاری بواسطه ٔ پدران خود از حضرت رسالت روایت کرده ، در عهد حضرت صادق (ع ) در پنجاه وهفت سالگی وفات یافته است . (از ریحانة الادب ج 1 ص 360).


باهر. [ هَِ ] (ع اِ) رگی است در پوست سر تا یافوخ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (ص ) اسم فاعل و نعت از بَهر. واضح . مبین . بین . روشن . (آنندراج ). || ظاهر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیدا. آشکار. هویدا. عیان . مکشوف . علنی . || شاخص . مشهور. (ناظم الاطباء) :
اصحاب شافعی را نابوده
چون تو رئیس محترم و باهر.

سوزنی .


|| غالب . فایق .
- باهرالاقبال ؛ کسی که اقبالش بیش از دیگران است . (از ناظم الاطباء).
- باهرالانتظام (کلام ) ؛ سخن عالی و نیک ارتباط. (ناظم الاطباء).
- باهرالشرف ؛ آنکه شرف او ظاهر و آشکار باشد. (ناظم الاطباء).
- باهرالنور ؛ پرنور. تابنده . نورانی . منیر: حضور باهرالنور سرکار عرض شود که ...
- قمر باهر ؛ ماه که نور او افزون آید برانوار کواکب . ماه که چیره شود روشنی آن فروغ ستارگان را. (یادداشت مؤلف ). ماهی که روشنایی آن از روشنائیهای ستاره ها افزون باشد. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

۱. روشن، درخشان.
۲. ظاهر، آشکار.
۳. فائق.

دانشنامه عمومی

باهر (تفنگ). باهر نام یک تفنگ تک تیراندازی با کالیبر ۱۵۲×۲۳ میلی متری برای هدف گیری اهداف دور است که توسط سازمان تحقیقات و جهاد خودکفایی نیروی زمینی ارتش تولید شده که ٢٢ کیلوگرم وزن و ۱۸۵ سانتیمتر بلندی دارد. این سلاح دارای برد مؤثر ۳ کیلومتر و برد مفید ۴ کیلومتر می باشد که برای استفاده بهینه به ۳ نفر کاربر نیاز دارد. برای افزایش برد، خشاب آن در انتهای سلاح نصب می شود.
فهرست تفنگ ها
فهرست واژگان نظامی
این سلاح قابلیت تخریب سنگرهای بتنی، نفوذ به ادوات زره ای، بالگردها و تجمعات نفری دشمن را دارد.

جدول کلمات

روشن , درخشان

پیشنهاد کاربران

باهر یعنی زیبا و جذاب و درخشان

زیبایی جذابیت

بیلچه در زبان ملکی گالی بشکرد

باهر، به معنای روشن قمر است و یکی از یار های حضرت محمد است.



کلمات دیگر: