کلمه جو
صفحه اصلی

جلسه


مترادف جلسه : اجلاس، انجمن، گردهمایی، مجلس، مجمع، نشست

برابر پارسی : نشست، انجمن نشست، دیدار، گردهمایی

فارسی به انگلیسی

session, sitting, meeting


session, meeting, assemblage, assembly, consistory, convention, gathering, in _, sitting

assemblage, assembly, consistory, convention, gathering, in _, meeting, session, sitting


فارسی به عربی

اجتماع , جلسة ، اِجْتِماعُ ، اِحْتِفالٌ

عربی به فارسی

شنوايي , سامعه , استماع دادرسي , رسيدگي بمحاکمه , گزارش , جلسه , نشست , مجلس , دوره تحصيلي


مترادف و متضاد

اجلاس، انجمن، گردهمایی، مجلس، مجمع، نشست


meet (اسم)
تقاطع، جلسه، نشست، نشستگاه، اشتراک

meeting (اسم)
برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست

sitting (اسم)
جا، صندلی، جلسه، نشست

session (اسم)
مجلس، جلسه، نشست، دوره تحصیلی

seance (اسم)
جلسه، نشست، جلسه احضار ارواح و غیره

فرهنگ فارسی

نشست، یک نشست، یکبارنشستن، برای گفتگوورسیدگی
( اسم ) هیات نشیننده ( جالس ).
بسیار نشیننده کثیر الجلوس

فرهنگ معین

(جَ لَ س ) [ ع . جلسة ] ۱ - (مص ل . ) نشستن . ۲ - (اِ. ) یک نشست ، یک بار نشستن . ۳ - مجمع ، انجمن . ج . جلسات .

لغت نامه دهخدا

( جلسة ) جلسة. [ ج َ س َ ] ( ع مص ، اِ ) یکبار نشستن. ( منتهی الارب ).

جلسة. [ ج ِ س َ ] ( ع اِ ) نوعی از نشست. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). هیأتی که جالس بر آن هیأت نشیند. ( از اقرب الموارد ).

جلسة. [ ج ُ ل َ س َ ] ( ع ص ) بسیار نشیننده. ( منتهی الارب ). کثیرالجلوس. ( اقرب الموارد ).
جلسه. [ ج َ ل َ س َ / س ِ ] ( از ع ، اِ ) اجتماع جمعی از مردم برای انجام امری یا شنیدن نطقی با داشتن یک رئیس : امروز من در جلسه مجلس شورای ملی حاضر بودم. ( فرهنگ نظام ).

جلسه . [ ج َ ل َ س َ / س ِ ] (از ع ، اِ) اجتماع جمعی از مردم برای انجام امری یا شنیدن نطقی با داشتن یک رئیس : امروز من در جلسه ٔ مجلس شورای ملی حاضر بودم . (فرهنگ نظام ).


جلسة. [ ج ُ ل َ س َ ] (ع ص ) بسیار نشیننده . (منتهی الارب ). کثیرالجلوس . (اقرب الموارد).


جلسة. [ ج َ س َ ] (ع مص ، اِ) یکبار نشستن . (منتهی الارب ).


جلسة. [ ج ِ س َ ] (ع اِ) نوعی از نشست . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هیأتی که جالس بر آن هیأت نشیند. (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. نشست برای رسیدگی و گفتگو دربارۀ امری.
۲. محلی که چنین نشستی در آن برگزار می شود.

دانشنامه عمومی

در یک قرار دو یا چند نفر به دور یکدیگر جمع می شوند و در مورد موضوع یا موضوعاتی به گفتگو می پردازند. فرهنگ معین: یک بار نشستن را جلسه گویند. فرهنگ دهخدا: جمعی از اجتماع مردم برای انجام دادن امری با شنیدن نطقی و داشتن یک رئیس را جلسه گویند.

همنشینی


فرهنگ فارسی ساره

نشست، دیدار، انجمن نشست


جدول کلمات

نشست

پیشنهاد کاربران

conference

نشست ، همایش ، گردهمایی ، دیدار ، انجمن

شورا

دانیشتن
در کردی به معنای �نشست� و �جلسه� است

جایی که در آن درباره مسائل سیاسی. اجتماعی . فرهنگی . مدر سه ای گفت و گو می شود . یا باید جلسه علنی باشد و یا غیر علنی. باید در آخر هر جلسه تصمیم قاطع گرفته شود.

/jalse/ ( جَ لْ سِ ) تلفظ دیگری از جلسه ( جَ لَ س ) در لهجه بهابادی و به معنای نشست


کلمات دیگر: