مترادف تثنیه : دوتا کردن، دوقسمت کردن، دوتایی، مثنا
برابر پارسی : دوگانگی
dual
۱. دوتا کردن، دوقسمت کردن
۲. دوتایی، مثنا
دوتا کردن، دوقسمت کردن
دوتایی، مثنا
تثنیه . [ ت َ ن ِ ی َ ] (اِخ ) اسم پنجمین عهد عتیق است و چون شریعت موسوی مجدداً در آنجاذکر میشود بدون واسطه آن را تثنیه گفتند غالباً گمان دارند که مصنف آن موسی بوده . (قاموس کتاب مقدس ).
تثنیة. [ ت َ ن ِ ی َ ] (ع مص ) بدو کردن . (تاج المصادر بیهقی ).دو تا کردن . (زوزنی ) (آنندراج ). دو گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تثنیه عنق ؛ خم کردن گردن را. || بدو نسبت کردن . || دوم گردانیدن . || ثنا کردن بر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بسبب پیری اراده ٔ ایستادن کردن و نتوانستن نه در اول مرتبه و نه دردوم و نه در سوم : فی المثل هو لایثنی و لایثلث . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بار دیگر کاری کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || (اصطلاح صرف )و آن را مثنی نیز نامند و آن اسمی است که آخر آن الف یا یاء ماقبل مفتوح و نون مکسور شود تا دلالت کند بر دو فرد از یک جنس چون رَجُلان ِ و رَجُلَین ِ. صیغه ای از صیغ زبان عرب که در آن دو بودن نیز اراده شود چون ریتین ، کعبتین و حرمین ... تثنیه در فارسی نیست چه جمع فارسی جمع منطقی است یعنی از دو ببالا اطلاق شود برخلاف عربی که جمع آن جمع صرفی است . و از سه ببالا را شامل است . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). || (اِ) دو تایی و عدد دوم از چیزی . (ناظم الاطباء).