کلمه جو
صفحه اصلی

تجسس کردن


مترادف تجسس کردن : پژوهیدن، بررسی کردن، جست وجوکردن، جست وجو کردن، کنکاش کردن، تفحص کردن، خبر جستن

فارسی به انگلیسی

search, to search

to search


search


مترادف و متضاد

پژوهیدن، بررسی کردن، جستجو کردن، جست‌وجو کردن، کنکاش کردن، تفحص کردن، خبر جستن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) پژوهیدن خبر جستن .

لغت نامه دهخدا

تجسس کردن. [ ت َ ج َس ْ س ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بازجستن. تفتیش کردن. پژوهش کردن. کاویدن.تفحص کردن : و کس ندانست که آن تیر از کجاآمد، هر چند تجسس کردند پدید نیامد. ( نوروزنامه ).
تجسس کرد شاپور آن زمین را
بدست آورد فرهاد گزین را.
نظامی.
سلطان جاسوسان برگماشت و از مواضع و مجامع ایشان تجسس کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 398 ).


کلمات دیگر: