کلمه جو
صفحه اصلی

تخصیص


مترادف تخصیص : اختصاص، خاص، خصوصیت، مختص، اختصاص دادن، خاص کردن، مختص کردن، ویژه گردانیدن

متضاد تخصیص : تعمیم

برابر پارسی : ویژه کردن، بخش کردن، کنارگزاری

فارسی به انگلیسی

allocation, allotment, outlay

allocation


فارسی به عربی

ولاء

عربی به فارسی

تخحيص


مترادف و متضاد

dedication (اسم)
فداکاری، تخصیص، اهداء

allotment (اسم)
سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم

devotion (اسم)
هواخواهی، پرستش، سرسپردگی، تخصیص، وقف، صمیمیت، جانسپار، از خود گذشتگی، دعا، مریدی

appropriation (اسم)
تخصیص

attribution (اسم)
اختیار، تخصیص، نسبت دادن

designation (اسم)
تخصیص، اسم، تعیین، نقش

consecration (اسم)
تخصیص، وقف، تقدیس، تبرک

اختصاص، خاص، خصوصیت، مختص ≠ تعمیم


اختصاص دادن


خاص کردن، مختص کردن، ویژه گردانیدن


۱. اختصاص، خاص، خصوصیت، مختص
۲. اختصاص دادن
۳. خاص کردن، مختص کردن، ویژه گردانیدن ≠ تعمیم


فرهنگ فارسی

خاص کردن، اختصاص دادن ، ویژه کردن
۱-( مصدر ) ویژه گردانیدن ویژه کردن خاص کردن مقابل تعمیم . ۲- اختصاص ویژگی . جمع :تخصیصات .

اختصاص فضایی از حافظه یا منبعی از رایانه به یک منظور تعریف‌شده


فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ویژه گردانیدن ، خاص کردن .

لغت نامه دهخدا

تخصیص. [ ت َ ] ( ع مص ) خاص کردن. ( زوزنی ). خاص کردن. ضد تعمیم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خاص گردانیدن. ( آنندراج ). تخصیص چیزی ؛ ضد تعمیم آن. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). تخصیص به چیزی ؛ تفضیل دادن آن. ( از المنجد ). یکی از رسومات دینیه است که شخص یا مکانی یا شیئی را برای عمل مقدس معین کنند. ( قاموس کتاب مقدس ) : و فایده در تخصیص عدل و سیاست و ترجیح آن بر دیگر اخلاق ملوک آنست که تمامی ابواب مکارم و انواع عواطف را بی شک نهایتی است. ( کلیله و دمنه ). || بر سر و دوش گردانیدن کودکان ،نی را که در سر آن آتش گرفته باشد از بازی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || ( اصطلاح علم معانی ) تخصیص مسند برای اتمیت یا تمامیت فایده است ، و تخصیص یا به اضافه است ، چون قول سعدی :
زبان در دهان ای خردمند چیست ؟
کلید در گنج صاحب هنر!
و چون قول مولوی :
اولیا اطفال حقند ای پسر
غائبی و حاضری بس باخبر.
یا به توصیف است ، مثل قول حافظ:
رنگ تزویر پیش ما نبود
شیر سرخیم و افعی سیهیم.
( هنجار گفتار ص 77 ).
|| ( اصطلاح علم اصول ) تخصیص علت ؛ تخلف حکم از وصف است در بعضی صورتها بسبب مانعی. ( از تعریفات جرجانی ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). هرگاه علت حکمی در موضوعی یافت شود لیکن آن حکم بر آن موضوع بخاطر مانعی تعلق نیابد، آنرا تخصیص علت نامند، چه مقتضی طبیعت علت تعلق آن حکم است بر آن موضوع ، لکن دلیل دیگری درباره آن موضوع آن حکم را از آن برداشته است. || در لغت اختصاص دادن بخشی از جمله است به حکمی. و در اصطلاح نحویان ، اشتراک نکره ها است وتقلیل اشتراک در معرفه ها توضیح نام دارد. بلکه توضیح در نظر نحویان رفع احتمالی است که در معرفه حاصل است و از آنکه گویند وصف گاه برای تخصیص است و گاه برای توضیح مقصود نهی معنی است که گفته شده و گاه تخصیص بر چیزی اطلاق شود که شامل تقلیل اشتراک و رفع احتمال باشد، مثلاً «رجل » در «رجل عالم » بعنوان بدلیت ، احتمال شمول جمیع افرادش را داراست و با ذکر «عالم » این احتمال از میان میرود زیرا دانسته میشود که غیر «عالم » مقصود نیست ولی احتمال نسبت به افراد ( مردان عالم ) باقی میماند. اما «زید» در «زید تاجر» مشترک است میان تاجر و جز آن و محتمل است نسبت بهر دو و با ذکر صفت «تاجر» این احتمال زایل میشود. و باید دانست که اشتراک و احتمال یا معنوی است یعنی ناشی از معنی است چنانکه در نکرات است و یا لفظی یعنی ناشی از لفظ است. || و تخصیص در اصطلاح اهل معانی قصر است. || و در اصطلاح اصولیان بر چند معنی اطلاق شود: 1 - منحصر شدن عموم بر بعضی از افراد آن و این اصطلاح شافعی و مالکی است. 2 - منحصر شدن عام بر بعضی افراد آن به کلامی مستقل و متصل یعنی بدون فاصله و این اصطلاح حنفیان است و بقید کلام مخصص غیرکلامی خارج میشود که آن تخصیص اصطلاحی نیست و بقید مستقل ، غیرمستقل خارج شود و بقید مقترن و متصل نسخ خارج گردد زیرا در نظر حنفی دلیل تخصیص اگر متراضی باشد نسخ خوانده میشود نه تخصیص. 3 - انحصار عام است به برخی از افراد بدلیل مستقل. 4 - انحصار لفظ است بر برخی از افراد اگرچه آن لفظ عام نباشد و این اعم است از معنی نخست ، چنانکه گویند عشره عام است به اعتبار آحاد آن با قطع به اینکه آحاد آن از مسمیات عشره نیستند. و هرگاه عشره را با استثناء به خمسه اختصاص دهند گویند تخصیص داده شده است و همچنین است «مسلمون » که مراد ازآن افراد معهودی باشند، در این صورت اگر بگوئی جائنی المسلمون فاکرمت المسلمین الا زیداً استثنای از آن اصطلاحاً تخصیص نامیده میشود. و نیز باید دانست که تخصیص همانگونه که بر قول و کلام اطلاق میشود در فعل نیزمجازاً گفته آید و همچنین است نسخ ، و عضدی در مباحث سنت بدان تصریح کرده است و تخصیص را ( بمعنی اول آن )به چند قسم منقسم کرده اند: مخصص یا متصل است یا منفصل زیرا یا خود فی حد ذاته مستقل است یا نیست و مخصص متصل پنج قسم است : استثناء، شرط، صفت ، غایت ، بدل بعض ، و مخصص منفصل یا کلام است یا غیرکلام چون عقل و نحوآن و تخصیص به مستقل تخصیص است به اتفاق مذاهب ، بخلاف تخصیص به غیرمستقل که مورد اختلاف است. ( تلخیص از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کتاب اصول و معانی بیان و تعریفات جرجانی شود.

فرهنگ عمید

خاص کردن، اختصاص دادن، چیزی را به چیز دیگر مخصوص داشتن، ویژه کردن.

دانشنامه عمومی

تخصیص (حقوق). تخصیص (انگلیسی: Appropriation)و تخصیص حکومتی به عمل کنار گذاشتن چیزی برای استفاده از آن در یک کاربرد خاص با مستثنا کردن همه دیگر کاربردها است.معمولاً این مفهوم به مشخص کردن پول برای کاربردهای خاص در بافتار بودجه یا لایحه خرج کردن از سمت قوه مقننه گفته می شود.

گماردن


خاص کردن


دانشنامه آزاد فارسی

تَخْصیص
اصطلاحی در اصول فقه، به معنی اخراج حکمی از موضوع؛ چنان که موردی از نظر موضوع داخل و از نظر حکم خارج باشد؛ مثلاً در «ماه رمضان بر هر مکلّفی روزه گرفتن واجب است، مگر بیمار و مسافر» (بقره، ۱۸۵) در این عبارت، «بیمار» یا «مسافر» در موضوع عبارت «هر مکلف» داخل است؛ چون او نیز مکلّف است امّا حکم وجوب روزه، از او استثنا شده است. فرق بین تخصیص و تخصص آن است که در تخصیص، یک مورد، در موضوع داخل است اما حکم از آن استثنا می شود ولی در تخصص، مورد مفروض، اساساً در موضوع داخل نیست. نیز ← تخصص

فرهنگ فارسی ساره

کنارگزاری، بخش کردن


فرهنگستان زبان و ادب

{allocation} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] اختصاص فضایی از حافظه یا منبعی از رایانه به یک منظور تعریف شده

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ـــ تخصیص به معنی خارج کردن خاص از حکم عام و اختصاص دادن کسی به چیزی است.خارج کردن خاص از حکم عام معنی اصولی تخصیص است و در این معنی اگر بین دلیل خاص و عام امکان جمع نباشد و دلیل خاص به جهت ظاهر تر بودن دلالتش، بر عام مقدّم شود و تخصیص تحقّق می یابد در نتیجه حکم می شود که گویندۀ حکیم از عام، غیر خاص را اراده کرده است.اما اختصاص دادن کسی به چیزی معنی فقهی تخصیص است که از آن به مناسبت در بابهایی نظیر صلات، زکات، هبه، نکاح و قضاء سخن رفته است. ـــ تخصیص به اخراج افراد خاص از شمول حکم عام گفته می شود.
تخصیص، به معنای اخراج افراد خاص از شمول حکم عام می باشد.
کاربرد
تخصیص، در مواردی است که بین دو حکم، تنافی (تناقض یا تضاد) بدوی وجود داشته باشد.
توضیح
مدلول دلیل عام و دلیل خاص، تعارض بدوی وجود داشته باشد، تمامی اصولی ها اعتقاد دارند خاص بر عام مقدم گردیده و از این راه رفع تنافی می شود؛ یعنی افراد خاص از شمول حکم عام خارج می گردد، هر چند از نظر موضوع، افراد خاص در افراد عام داخل می باشد. .
بیان دیگر
...

پیشنهاد کاربران

تَخصیص
واژه ای اَرَبی دَر ریختار ِ " تَفعیل" = ویژانِش
مانَند ِ تَعلیم = دانانِش ، آموزانِش
فَراس ( جُمله ) : او به شاگِردان آموزانِش می دَهَد.
تَخَصُّص
واژه ای اَرَبی دَر ریختار ِ " تَفَعُّل" = ویژِش
مانَند ِ تَعَلُّم = دانِش ، آموزِش
فَراس ( جُمله ) : شاگِرد آموزِش می گیرَد/ می بینَد.
واژه ی عِلم بَرابَر با داناک یا دان است.

منظور کردن

در اختیار نهادن/گذاشتن


کلمات دیگر: