مترادف تبدل : استحاله، تطور، تعویض، تغییر، دگرگونی، بدل شدن، دگرگون شدن
تبدل
مترادف تبدل : استحاله، تطور، تعویض، تغییر، دگرگونی، بدل شدن، دگرگون شدن
مترادف و متضاد
۱. استحاله، تطور، تعویض، تغییر، دگرگونی
۲. بدل شدن، دگرگونشدن
فرهنگ فارسی
دگرگون شدن، عوض شدن
۱- ( مصدر ) دگر شدن دیگرگون شدن بدل شدن . ۲- بدل کردن تبدیل کردن . ۳- ( اسم ) دگرگونی . جمع : تبدلات .
۱- ( مصدر ) دگر شدن دیگرگون شدن بدل شدن . ۲- بدل کردن تبدیل کردن . ۳- ( اسم ) دگرگونی . جمع : تبدلات .
فرهنگ معین
(تَ بَ دُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) دگرگون شدن ، بدل شدن .
لغت نامه دهخدا
تبدل. [ ت َ ب َدْ دُ ] ( ع مص ) دگرگون گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تبدیل. تحویل. ( ناظم الاطباء ) :
دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد
هرگز نبود دور زمان بی تبدّلی.
دل در جهان مبند که با کس وفا نکرد
هرگز نبود دور زمان بی تبدّلی.
سعدی.
|| بدل گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان علامه جرجانی ). عوض کردن این بدان. ( آنندراج ): تبدله به ؛ گرفت آن را بدل آن. و منه قوله ُ تعالی : و من یتبدل ِ الکفر بالایمان فقد ضل . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
عوض شدن، بدل شدن، دگرگون شدن.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تُبَدَّلُ: تبدیل می شود
معنی تَبَدَّلَ: که مبدّل کنی - که جایگزین کنی
ریشه کلمه:
بدل (۴۴ بار)
معنی تَبَدَّلَ: که مبدّل کنی - که جایگزین کنی
ریشه کلمه:
بدل (۴۴ بار)
wikialkb: تُبَدّل
کلمات دیگر: