کلمه جو
صفحه اصلی

جمع اوری


مترادف جمع اوری : ( جمع آوری ) تالیف، گردآوری، گردآوردن

برابر پارسی : ( جمع آوری ) گردآوری، برداشت

فارسی به انگلیسی

collecting, gathering, mustering, rally, collection, collection

فارسی به عربی

تجمع , تراکم

مترادف و متضاد

accumulation (اسم)
انباشتگی، ذخیره، توده، جمع اوری

cumulation (اسم)
انباشتگی، توده، جمع اوری، گردآوری

muster (اسم)
جمع اوری، اجتماع، صف، ارایش، لیست اسامی

collection (اسم)
جمع اوری، اجتماع، مجموعه، گردآوری، کلکسیون، وصول، گرداورد

hoarding (اسم)
انباشتن، جمع اوری، احتکار، دیوار موقتی

assemblage (اسم)
جمع اوری، اجتماع، انجمن، عمل سوار کردن، ماشین سواری

فرهنگ معین

( جمع آوری ) ( ~. وَ ) (حامص . ) ۱ - جمع کردن ، گ رد کردن ، فراهم آوردن . ۲ - پیش گیری از انتشار یا گسترش . ۳ - نظم دادن به چیزهای آشفته و در هم بر هم .

فرهنگستان زبان و ادب

جمع آوری
{collection} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] در اصلاح نباتات، گردآوردی تمامی انواع زراعی و غیرزراعی یا غیراهلی یک گونۀ خاص برای مطالعه

واژه نامه بختیاریکا

( جمع آوری ) فِرد؛ گِرد و فِرد؛ هل رو

پیشنهاد کاربران

جمع آوری. گِردآوری، دور هم گِرد آوردن، یک مجموعه ترتیب دادن. رجوع شود به جمع.

گرد اوری

جمع اوری


ضبط و ربط

تحصیل


کلمات دیگر: