کلمه جو
صفحه اصلی

تبتل


مترادف تبتل : دنیاگریزی، از جهان بریدن، از مردم بریدن، اعراض از عالم، ترک ازدواج کردن، انقطاع از دنیا و مردم

فرهنگ اسم ها

اسم: تبتل (پسر) (فارسی) (تلفظ: tabattol) (فارسی: تبتل) (انگلیسی: tabattol)
معنی: از دنیا بریدن و به خدا پیوستن

مترادف و متضاد

۱. دنیاگریزی، از جهانبریدن، از مردم بریدن، اعراض از عالم، ترکازدواج کردن
۲. انقطاع (از دنیا و مردم)


فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) با خدای پناهیدن از جهان بریدن از مردم بریدن . ۲- مطلق بریدن انقطاع یافتن . ۳- ( اسم ) انقطاع انفصال .

فرهنگ معین

(تَ بَ تُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) از دنیا بریدن و به خدا پیوستن .

لغت نامه دهخدا

تبتل. [ ت َ ب َت ْ ت ُ ] ( ع مص ) بریده گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مطلق بریدن. ( فرهنگ نظام ). || انقطاع و انفصال از دنیا. ( از قطر المحیط ). انقطاع از دنیا. ( از اقرب الموارد ). گرویدن بخدا و ببریدن از ماسوای او. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || با خدا گرویدن و دل از دنیا بریدن. ( غیاث اللغات ). بریدن از ماسوای و پیوستن بخدا. ( فرهنگ نظام ). || کار خالص کردن خدای را. ( ترجمان علامه جرجانی ). کار ویژه کردن خداوند را عز و جل. ( زوزنی ):
از مقامات تبتل تا فنا
پایه پایه تا ملاقات خدا.
مولوی.
|| ببریدن از زنان و بی مهرگشتن از آنها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و منه الحدیث : لارهبانیة و لاتبتل فی الاسلام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زن نکردن. ( دهار ). || تبتل فسیله ؛ جدا و مستغنی گردیدن نهال از درخت اصل. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

از دنیا بریدن و به خدا پیوستن.

دانشنامه عمومی

تبتّل زمانی است که شخص به طور داوطلبانه مجرد بماند یا پرهیز جنسی داشته باشپ، یا هر دو، که این امر معمولاً به دلایل مذهبی انجام می گیرد. تبتل اغلب در ارتباط با نقش یک مقام رسمی مذهبی یا باورمند است.

دانشنامه آزاد فارسی

تَبَتُّل
(در لغت به معنی بریدن، قطع کردن) در اصطلاح عرفان به معنیِ انقطاعِ کلی سالک از ماسوی الله و اتصال به خداوند، و توجه تامّ به او. بدیهی است که سالک، در هر منزلی باشد، آثار این منزل را با خود به همراه دارد. از این روست که اینان، از تبتّل عوام، تبتّل مریدان، و تبتّل واصلان یاد کرده اند. در این سومین قسم، متبتّل می باید آن چنان متوجه مقصود و مستغرق در آن باشد که حتی از مقام تبتّل خود نیز غافل شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَبَتُّل، اصطلاحی در حدیث و عرفان است.
تبتل، مأخوذ از آیه «...و تَبَتَّل اِلَیْهِ تبتیلاً» است. این واژه مصدر باب تَفعُّل و از مادّه ب ت ل به معنای قطع کردن، جدا کردن و ممتاز ساختن است. احتمالاً اصل این واژه سُریانی، و به معنای خود را وقف خدا کردن به شیوه رهبانی است.
← لقب حضرت فاطمه
در قرآن کریم تبتّل یک بار به کار رفته است و بسیاری از مفسران آن را اخلاص در دعا یا در عبادت معنا کرده اند. برخی مفسران نیز معانی دیگری ذکر کرده اند، از جمله توکل، رها کردن دنیا، جلب کردن رضای خدا و انقطاع از غیر حق برای طاعت و عبادت.
← معنای تبتل از نگاه فخررازی
انصاری تبتّل را بعد از مقام «وَرَع » و قبل از «رَجاء» و به معنای انقطاع کلی و تجرید از ماسِوَی اللّه آورده است.
← مقام تبتل از مقامات ابتدایی سیر و سلوک
...

پیشنهاد کاربران

تبتل قرانی هست به کعنای از جهان بریدن و به خدا نزدیک شدن


کلمات دیگر: