کلمه جو
صفحه اصلی

جیره


مترادف جیره : سهم، آذوقه، توشه، خوراک، سوروسات، سیوروسات، قوت، راتب، رستاد، مستمری، مقرری

فارسی به انگلیسی

allowance, portion, ration

ration


allowance, portion


فارسی به عربی

حصة , زی

مترادف و متضاد

allotment (اسم)
سهم، تخصیص، تقسیم، تقدیر، پخش، جیره، تسهیم

ration (اسم)
سهم، جیره، توشه، خارج قسمت، مقدار جیره روزانه

livery (اسم)
جیره، جامه، تسلیم، تحویل، رد و بدل، علیق اسب، لباس مستخدم

سهم


آذوقه، توشه، خوراک، سوروسات، سیوروسات، قوت


راتب، رستاد، مستمری، مقرری


۱. سهم
۲. آذوقه، توشه، خوراک، سوروسات، سیوروسات، قوت
۳. راتب، رستاد، مستمری، مقرری


فرهنگ فارسی

خواربارروزانه که بکسی بدهند، روزیانه، راستاد
( اسم ) جنسی ( از خوردنی و نوشیدنی و پوشاک ) که بمزدوران و سربازان دهند مقابل مواجب .
جمع جار همسایگان

فرهنگ معین

(رِ ) (اِ. ) جنس (از خوردنی و نوشیدنی و پوشاک ) یا پولی که به مزدوران و سربازان دهند. مق مواجب .

لغت نامه دهخدا

( جیرة ) جیرة. [ ج َ ی َ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ جار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). همسایگان. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رجوع به جار شود.
جیره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) طعام راتبه. ( غیاث اللغات ). راتبه هر روز که بمردم فوج و غیره دهند. ( آنندراج ). مقدار محدود و معین از مواد غذایی که روزانه یا هفتگی یا ماهیانه یا سالانه بکسی دهند، مقابل مواجب که نقدینه است ومقابل علیق. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مقابل مواجب. ( تذکرةالملوک چ مینورسکی ورق 98 ص 2 ). روزیانه باشد و آن چیزی بود از گندم و آرد و نان و امثال آن که بجهت غلام و نوکر مقرر کنند. ( برهان ). ظاهراً از عربی جری علیه اجراء، مقایسه شود با اِجری ، اجری خوار، جری.
- امثال :
جیره کسی را بر یخ نوشتن :
دوستانم به طنز می گویند
جیره ات را به یخ حوالت داد.
محیط.
نوکر بی جیره مواجب ، تاج سر آقاست .

جیره . [ رَ / رِ ] (اِ) طعام راتبه . (غیاث اللغات ). راتبه ٔ هر روز که بمردم فوج و غیره دهند. (آنندراج ). مقدار محدود و معین از مواد غذایی که روزانه یا هفتگی یا ماهیانه یا سالانه بکسی دهند، مقابل مواجب که نقدینه است ومقابل علیق . (یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل مواجب . (تذکرةالملوک چ مینورسکی ورق 98 ص 2). روزیانه باشد و آن چیزی بود از گندم و آرد و نان و امثال آن که بجهت غلام و نوکر مقرر کنند. (برهان ). ظاهراً از عربی جری علیه اجراء، مقایسه شود با اِجری ، اجری خوار، جری .
- امثال :
جیره ٔ کسی را بر یخ نوشتن :
دوستانم به طنز می گویند
جیره ات را به یخ حوالت داد.

محیط.


نوکر بی جیره مواجب ، تاج سر آقاست .

جیرة. [ ج َ ی َ رَ ] (ع اِ) ج ِ جار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). همسایگان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رجوع به جار شود.


فرهنگ عمید

مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار، و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصله های زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه، و امثال آن به کسی می دهند، روزیانه، راستاد، رستاد.

گویش مازنی

/jire/ صدای خوک در وقت جفت گیری یا هنگام تیر خوردن - فریاد – جیغ

۱صدای خوک در وقت جفت گیری یا هنگام تیر خوردن ۲فریاد – جیغ ...


واژه نامه بختیاریکا

حد نهایی رشد گیاه
بَر؛ بُری؛ بُر
رَشَن ( انگ )

پیشنهاد کاربران

" بیستگان" در شاهنامه فردوسی بزرگ.

جیره:[اصطلاح نظامی]عبارت است از غذای مجازی که برای مصرف روزانه یک رزمنده در نظر گرفته می‎شود.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )


جیره ( Ration ) [اصطلاح دریانوردی]:سهمیه مجازی که برای هر نفر در روز تعیین گردیده است . این سهمیه میتواند آب ، غذا ، پول و یا هرچیز دیگری باشد .


کلمات دیگر: