مترادف جبرا : بزور، عنفاً، قهراً، کرهاً، مجبوراً متضاد جبرا : مختاراً برابر پارسی : به زور، به فشار، به ناچاری
( جبراً ) جبراً. [ ج َ رَن ْ ] ( ع ق ) به ستم. بزور. بناچار. بناخواست. قهراً. ( یادداشت مؤلف ).از روی بی اختیاری. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) : قهراً و جبراً انتزاع نمود. ( حبیب السیر ص 125 ).
جبرائیل:توانمند، قدرتمند، باتجربه، زور، اجبار، آقا، مرد، آسمانی، باایمان، ارادهٔ قوی، دانا، عاقل، میرزا، باسواد،