کلمه جو
صفحه اصلی

جبرا


مترادف جبرا : بزور، عنفاً، قهراً، کرهاً، مجبوراً

متضاد جبرا : مختاراً

برابر پارسی : به زور، به فشار، به ناچاری

فارسی به انگلیسی

by force, compulsority


فرهنگ فارسی

به ستم و زور

لغت نامه دهخدا

( جبراً ) جبراً. [ ج َ رَن ْ ] ( ع ق ) به ستم. بزور. بناچار. بناخواست. قهراً. ( یادداشت مؤلف ).از روی بی اختیاری. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) : قهراً و جبراً انتزاع نمود. ( حبیب السیر ص 125 ).

پیشنهاد کاربران

جبرائیل:توانمند، قدرتمند، باتجربه، زور، اجبار، آقا، مرد، آسمانی، باایمان، ارادهٔ قوی، دانا، عاقل، میرزا، باسواد،


کلمات دیگر: