مترادف جهاز : بلم، زورق، سفینه، قایق، کشتی، کلک، جهیز، عضو، سیستم
برابر پارسی : دستگاه
dowry, dromedary, ship
ship, apparatus, dowry, dower, rigging, saddie
[anat.] organ, system
اسباب , الت , دستگاه , لوازم , ماشين , جهاز , اختراع , تدبير , ابتکار
۱. بلم، زورق، سفینه، قایق، کشتی، کلک
۲. جهیز
۳. عضو
۴. سیستم
بلم، زورق، سفینه، قایق، کشتی، کلک
جهیز
عضو
سیستم
جهاز. [ ج َ ] (ع اِ) رخت مرده و عروس و مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جِهاز شود. || مجموعه ٔ اعضایی که عمل معینی را انجام دهند. دستگاه . || آنچه بر پشت شتر بود از پالان و هوید و جز آن . (مهذب الاسماء). پالان شتر. || فرج زن . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (از لسان العرب ). و در مثل گوید: ضرب فی جهازه یا نفر فی جهازه ، یعنی رمید و بازنیامد و اصل آن از ستوری گرفته اند که پالان و بار او بشکم آید و برمد و روی صحرا گیرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کشتی . سفینه . (فرهنگ فارسی معین ). کشتی بزرگ . (آنندراج ). || چرخ روغن گیری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جِهاز شود.
جهاز. [ ج ِ ] (ع اِ) رخت مرده . || رخت عروس . (منتهی الارب ). آنچه از اثاث و ملک که عروس بخانه ٔ داماد برد.
- امثال :
زنی که جهاز نداره اینهمه ناز نداره .
|| رخت مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ساز. ساز و برگ . اسباب و لوازم خانه ، مسافر، عروس . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، اجهزه . جج ، اجهزات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مجموعه ٔ اعضایی که عمل معینی را انجام دهند: جهاز تنفس . جهاز هاضمه . || کشتی . سفینه . || چرخ روغن گیری . (فرهنگ فارسی معین ).
۱. =جهیزیه
۲. اعضایی که با هم در بدن عمل معینی را انجام میدهند: جهاز تنفس، جهاز هضم.
۳. کشتی؛ سفینه.
۴. سازوبرگ؛ اسباب و لوازم.
〈 جهاز تنفس: (زیستشناسی) مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام میدهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای، و دو ریه؛ دستگاه تنفس.
〈 جهاز هاضمه: (زیستشناسی) دستگاه گوارش که شامل دهان، حلق، مری، معده، و رودهها است و غذایی که انسان میخورد بهوسیلۀ این جهاز نرم و هضم میشود.
وردوک.
جهیزیه