کلمه جو
صفحه اصلی

جید


مترادف جید : بی آمیغ، خوب، خوش خیم، نیک، نیکو

متضاد جید : بد، نکوهیده

فارسی به انگلیسی

benign

عربی به فارسی

خوب , نيکو , نيک , پسنديده , خوش , مهربان , سودمند , مفيد , شايسته , قابل , پاک , معتبر , صحيح , ممتاز , ارجمند , کاميابي , خير , سود , مال التجاره , مال منقول , محموله


مترادف و متضاد

بی‌آمیغ، خوب، خوش‌خیم، نیک، نیکو ≠ بد، نکوهیده


فرهنگ فارسی

گردن، اجیادوجیودجمع، خوب، نیکو، جیادجمع
( اسم ) گردن . جمع : اجیاد جیود.
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل کوهستانی معتدل .

فرهنگ معین

(جَ یِّ ) [ ع . ] (ص . ) نیکو، نیک . ج . جیاد.
(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) گردن . ج . اجیاد و جیود.

(جَ یِّ) [ ع . ] (ص .) نیکو، نیک . ج . جیاد.


(جِ) [ ع . ] (اِ.) گردن . ج . اجیاد و جیود.


لغت نامه دهخدا

جید. (ع ص ، اِ) ج ِ جیداء و جیدانه . (منتهی الارب ). رجوع به آن دو کلمه شود. || (اِ) گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، اجیاد، جیود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شاماکچه . (منتهی الارب ). مدرعه ٔ صغیر. (اقرب الموارد). شاماکچه یا جای گردن بند کردن . (آنندراج ).


جید. [ ج َ ی َ ] (ع اِمص ) درازی گردن و نیکویی آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و فعل آن از سَمِعَ است . (منتهی الارب ). درازی و باریکی گردن . (آنندراج ). || (مص ) درازشدن و نیکو شدن و دقیق شدن گردن . (اقرب الموارد).


جید. [ ج َی ْ ی ِ ] (ع ص ) نیکو. ضد رَدی ّ. ج ، جیاد. جج ، جیادات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


جید. [ ج ِ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 600 تن . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


جید. [ ج َ ی َ ] ( ع اِمص ) درازی گردن و نیکویی آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و فعل آن از سَمِعَ است. ( منتهی الارب ). درازی و باریکی گردن. ( آنندراج ). || ( مص ) درازشدن و نیکو شدن و دقیق شدن گردن. ( اقرب الموارد ).

جید. ( ع ص ، اِ ) ج ِ جیداء و جیدانه. ( منتهی الارب ). رجوع به آن دو کلمه شود. || ( اِ ) گردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، اجیاد، جیود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شاماکچه. ( منتهی الارب ). مدرعه صغیر. ( اقرب الموارد ). شاماکچه یا جای گردن بند کردن. ( آنندراج ).

جید. [ ج َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) نیکو. ضد رَدی . ج ، جیاد. جج ، جیادات. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جید. [ ج ِ ] ( اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل. کوهستانی ، معتدل. سکنه آن 600 تن. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ عمید

گردن.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۸°۳۰′۳۷″شمالی ۴۸°۲۸′۳۹″شرقی / ۳۸٫۵۱۰۱۸۳۱°شمالی ۴۸٫۴۷۷۵۱۸۲°شرقی / 38.5101831; 48.4775182
جید روستایی است که در استان اردبیل، شهرستان نمین، بخش عنبران، دهستان مین آباد قرار دارد.
نام قدیم جید، بزرگمهر می باشد که با گذشت زمان نام آن تغییر کرد. دراین روستا آثار باستانی مربوط دوره هخامنشیان نیز یافت شده است.دراین روستا آثار به جا مانده از چند شاه نیز وجود دارد و نشانه هایی از جنگ و درگیری نیز در این روستای باستانی یافت می شود.
بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت این روستا ۱۰۱۵ نفر با ۲۳۲ خانوار بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
گردن. ریسمانی از لیف خرما به گردن دارد. راجع به این آیه به (ت ب ب) رجوع کنید.

جدول کلمات

خوب ونیکو


کلمات دیگر: