مترادف جید : بی آمیغ، خوب، خوش خیم، نیک، نیکو
متضاد جید : بد، نکوهیده
خوب , نيکو , نيک , پسنديده , خوش , مهربان , سودمند , مفيد , شايسته , قابل , پاک , معتبر , صحيح , ممتاز , ارجمند , کاميابي , خير , سود , مال التجاره , مال منقول , محموله
بیآمیغ، خوب، خوشخیم، نیک، نیکو ≠ بد، نکوهیده
(جَ یِّ) [ ع . ] (ص .) نیکو، نیک . ج . جیاد.
(جِ) [ ع . ] (اِ.) گردن . ج . اجیاد و جیود.
جید. (ع ص ، اِ) ج ِ جیداء و جیدانه . (منتهی الارب ). رجوع به آن دو کلمه شود. || (اِ) گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، اجیاد، جیود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شاماکچه . (منتهی الارب ). مدرعه ٔ صغیر. (اقرب الموارد). شاماکچه یا جای گردن بند کردن . (آنندراج ).
جید. [ ج َ ی َ ] (ع اِمص ) درازی گردن و نیکویی آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و فعل آن از سَمِعَ است . (منتهی الارب ). درازی و باریکی گردن . (آنندراج ). || (مص ) درازشدن و نیکو شدن و دقیق شدن گردن . (اقرب الموارد).
جید. [ ج َی ْ ی ِ ] (ع ص ) نیکو. ضد رَدی ّ. ج ، جیاد. جج ، جیادات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
جید. [ ج ِ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 600 تن . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).