کلمه جو
صفحه اصلی

چپه


مترادف چپه : پرت، واژگون، پارو

فارسی به انگلیسی

clapping of hands, capsized, upset

capsized


upset


مترادف و متضاد

صفت


پرت، واژگون


پارو


۱. پرت، واژگون
۲. پارو


فرهنگ فارسی

۱-( صفت )کسی که کارها بدست چپ انجام دهد. ۲- ( اسم ) انحراف بیک سمت .
مولف مر آت البلدان نویسد : (( مزرعه ایست از مزارع بجنورد که هوایش معتدل و زراعتش از آب چشمه مشورب میشود ) )

فرهنگ معین

(چَ پِّ ) (ص . ) ۱ - چپ دست ، کسی که با دست چپ کار می کند. ۲ - واژگون .

لغت نامه دهخدا

چپه. [ چ َپ َ / پ ِ ] ( اِ ) تخته ای باشد دسته دار بهیأت بیل که کشتی بانان بدان کشتی رانند. ( برهان ) ( آنندراج ). تخته ای دسته دار بشکل بیل که کشتی بانان کشتی بدان رانند. ( ناظم الاطباء ). پارو. پاروی کشتی رانی. || کف دست و مشت. || کف زدن. ( فرهنگ نظام ). چپک زدن. تصفیق. تصفیح. زدن دست بر دست دیگر، نشانه شادی را. دست زدن. دستک زدن. چپک. رجوع به چپک و چپک زدن شود. || یکنوع سگ شکاری. زغر. ( شعوری ). سگ شکاری درشت که شکارچی با آن شکار را می یابد. سگ زیرک. ( ناظم الاطباء ).

چپه. [ چ َپ ْ پ َ / پ ِ ] ( ص ) کسی را گویند که پیوسته کارها را بدست چپ کند. ( برهان ) ( آنندراج ). کسی که با دست چپ کار میکند. ( ناظم الاطباء ). چپه دست. ( ناظم الاطباء ). چپ. چپ دست. اعسر. آنکه با دست چپ کار دست را کند. ( شعوری ). چپل. رجوع به چپ و چپ دست و چپه دست شود. || آدمی و حیوان چلاق. ( شعوری ).
- اسب چپه ؛ اسبی که هنگام گذشتن از جوی یا نهرآب پای چپ را جلوتر از پای راست بردارد. ( شعوری ).

چپه. [ چ َ پ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان اوغاز بخش باجگیران شهرستان قوچان که در 30هزارگزی جنوب باختری باجگیران و 21هزارگزی باختر شوسه عمومی قوچان بباجگیران واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 388 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و بافتن قالیچه ، گلیم و جوراب و راهش مالرو است. ( ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

چپه. [ چ َ پ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد که در 90هزارگزی شمال باختری اسفراین و 10هزارگزی جنوب شوسه عمومی بجنورد به شقان واقع شده. دامنه و سردسیر است و 80 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

چپه. [ ] ( اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ای است از مزارع بجنورد، که هوایش معتدل و جمعیتش چهار خانوار است و زراعتش از آب چشمه مشروب میشود». ( از مرآت البلدان ج 4 ص 213 ).

چپه . [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ای است از مزارع بجنورد، که هوایش معتدل و جمعیتش چهار خانوار است و زراعتش از آب چشمه مشروب میشود». (از مرآت البلدان ج 4 ص 213).


چپه . [ چ َ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوغاز بخش باجگیران شهرستان قوچان که در 30هزارگزی جنوب باختری باجگیران و 21هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی قوچان بباجگیران واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و 388 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و بافتن قالیچه ، گلیم و جوراب و راهش مالرو است . (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چپه . [ چ َپ ْ پ َ / پ ِ ] (ص ) کسی را گویند که پیوسته کارها را بدست چپ کند. (برهان ) (آنندراج ). کسی که با دست چپ کار میکند. (ناظم الاطباء). چپه دست . (ناظم الاطباء). چپ . چپ دست . اعسر. آنکه با دست چپ کار دست را کند. (شعوری ). چپل . رجوع به چپ و چپ دست و چپه دست شود. || آدمی و حیوان چلاق . (شعوری ).
- اسب چپه ؛ اسبی که هنگام گذشتن از جوی یا نهرآب پای چپ را جلوتر از پای راست بردارد. (شعوری ).


چپه . [ چ َپ َ / پ ِ ] (اِ) تخته ای باشد دسته دار بهیأت بیل که کشتی بانان بدان کشتی رانند. (برهان ) (آنندراج ). تخته ای دسته دار بشکل بیل که کشتی بانان کشتی بدان رانند. (ناظم الاطباء). پارو. پاروی کشتی رانی . || کف دست و مشت . || کف زدن . (فرهنگ نظام ). چپک زدن . تصفیق . تصفیح . زدن دست بر دست دیگر، نشانه ٔ شادی را. دست زدن . دستک زدن . چپک . رجوع به چپک و چپک زدن شود. || یکنوع سگ شکاری . زغر. (شعوری ). سگ شکاری درشت که شکارچی با آن شکار را می یابد. سگ زیرک . (ناظم الاطباء).


چپه . [ چ َ پ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد که در 90هزارگزی شمال باختری اسفراین و 10هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی بجنورد به شقان واقع شده . دامنه و سردسیر است و 80 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

پاروی قایق رانی
۱. واژگون.
۲. کسی که بیشتر با دست چپ کار می کند، چپ دست.
* چپه شدن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] = * چپه کردن
* چپه کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه]
۱. واژگون شدن، وارون شدن.
۲. [مجاز] خوابیدن.

پاروی قایق‌رانی


۱. واژگون.
۲. کسی که بیشتر با دست چپ کار می‌کند؛ چپ‌دست.
⟨ چپه شدن: (مصدر متعدی) [عامیانه] = ⟨ چپه کردن
⟨ چپه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه]
۱. واژگون شدن؛ وارون شدن.
۲. [مجاز] خوابیدن.


دانشنامه عمومی

چپه (دهانه). چپه (دهانه) یک دهانه برخوردی در ماه است.

گویش مازنی

۱بیراهه ۲واژگونه


/cheppe/ اندک کم ذره چکه & بیراهه - واژگونه

اندک کم ذره چکه


واژه نامه بختیاریکا

( چَپِه ) چپه معملا از سه تا ده پتیر نان تشکیل شده است
( چَپه ) دسته؛ گروه
( چَپِه ) شامل حداگثر مقداری که یک دست ظرفیت گرفتن آن را دارد
( چَپِه ) کف دست


کلمات دیگر: