کلمه جو
صفحه اصلی

پشتیبان


مترادف پشتیبان : پارتی، پشتیوان، حامی، ظهیر، عاصم، عضد، موید، مجیر، محافظ، مدافع، مددکار، معاضد، نگهبان، یار، یاریگر، یاور

متضاد پشتیبان : مخالف

فارسی به انگلیسی

supporter, buttress, pillar, back


ally, backup, backer, behind, patron, shield, support, supporter, supportive, backing, buttress, pillar, back

ally, backup, backer, behind, patron, shield, support, supporter, supportive, backing


فارسی به عربی

اسناد , ثانیة , راعی , مساند , موید , وراء

مترادف و متضاد

abutment (اسم)
مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سرحدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار

backup (اسم)
پشتیبان

supporter (اسم)
پشتیبان، حامی، معین، نگهدار، متحمل

protector (اسم)
پشتیبان، حامی، سرپرست، نگهدار، قیم، مستحفظ، سپردار، نیکدار

guardian (اسم)
پشتیبان، قیم، محافظ، نگهبان

patron (اسم)
پشتیبان، حامی، دوست، نگهدار، ولینعمت، مشتری، حافظ

backer (اسم)
پشتیبان، حامی، نگهدار، باربر

prop (اسم)
پشتیبان، تیر، نگهدار، پایه، شمع، تکیه، پشتی صندلی و غیره

buttress (اسم)
پشتیبان، حائل، پایه، شمع پشتیبان دیوار

savior (اسم)
پشتیبان، ناجی

پارتی، پشتیوان، حامی، ظهیر، عاصم، عضد، موید، مجیر، مجیر، محافظ، مدافع، مددکار، معاضد، نگهبان، یار، یاریگر، یاور ≠ مخالف


فرهنگ فارسی

در بسـکتبـال، بـازیکن مهاجمی که اولین موج بازیکنان هم‌تیمی خود را در ضدحمله دنبال می‌کند


پشت وپناه، یاری دهنده، مددکار، حامی، کمک، مدد
۱- ( صفت ) پشت و پناه پشتوان . ۲- ( اسم ) چوبی که بجهت استحکام بر دیوار نصب کنند .

فرهنگ معین

(پُ ) [ په . ] (ص مر. ) پشت و پناه .

لغت نامه دهخدا

پشتیبان. [ پ ُ ] ( اِ مرکب ) چوبی که بجهت استحکام بر دیوار نصب کنند. ( برهان قاطع ). بنائی که برای حفظ بنائی دیگر سازند :
چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آنرا که باشد نوح کشتیبان.
( گلستان ).
هرچه از دلها کنی تعمیر پشتیبان تست
سعی در آبادی دل کن چو معمار خودی.
صائب ( از فرهنگ ضیاء ).
پشتوان. ( برهان قاطع ). پشتیوان. پشتبان. حامی. دعمة. دعامة. دعام. رُجبه. || چوبی که درودگران بر پس در و امثال آن دوزند: شجار؛ پشتیبان تخت که بدان تخت را استوار کنند. عارضة؛ پشتیبان در و بالارو. ( منتهی الارب ). || تکیه گاه. رجوع به پشتوان شود. || آنچه بدان قوت باشد. پشت و پناه. یاریگر. یاری دهنده. حامی. معاون. ( برهان قاطع ). معین. مدد. مددکار. کمک. معاضد. ظهیر.ناصر. نصیر. ممدّ. عون. اِیاد. ( منتهی الارب ). این نوشته ای است از جانب... ابوجعفر... بسوی یاری دهنده دین خدا... و پشتیبان خلیفه او. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 306 ). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیوان شود.

فرهنگ عمید

۱. پشت وپناه، حمایت کننده، حامی.
۲. یاری دهنده.

دانشنامه عمومی

پشتیبان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
پشتیبان گیری و بازیابی
پشتیبان (ترانه پیت بول)
فرایند پشتیبانی
خواننده پشتیبان
رقصنده پشتیبان
آتش پشتیبان

فرهنگستان زبان و ادب

{trailer} [ورزش] در بسـکتبـال، بـازیکن مهاجمی که اولین موج بازیکنان هم تیمی خود را در ضدحمله دنبال می کند
{back up} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] نسخه ای از داده ها برای استفاده در مواردی که نسخۀ اصلی آسیب دیده باشد
{sponsor} [عمومی] سازمان یا شخصی که در قبال تبلیغ کالا یا خدمات خود از فعالیت هایی چون فعالیت های ورزشی یا هنری حمایت می کند

واژه نامه بختیاریکا

پَس بار؛ پشتی؛ هیز

جدول کلمات

حامی, هوادار

پیشنهاد کاربران

هوادار

پناه، پارتی، پشتیوان، حامی، ظهیر، عاصم، عضد، موید، مجیر، محافظ، مدافع، مددکار، معاضد، نگهبان، یار، یاریگر، یاور

طرفدار

پناه

اسلاف

سلف

حامی


کلمات دیگر: