کلمه جو
صفحه اصلی

بث


مترادف بث : پراکنده ساختن، منتشر کردن، آشکار ساختن، افشا کردن، فاش ساختن ، حزن، غصه، غم

متضاد بث : نهفتن، سرور، شادی

مترادف و متضاد

۱. پراکنده ساختن، منتشر کردن
۲. آشکار ساختن، افشا کردن، فاش ساختن ≠ نهفتن،
۳. حزن، غصه، غم ≠ سرور، شادی


فرهنگ فارسی

پراکنده ساختن، برانگیختن غبار، فاش کردن، خبر، آشکارکردن راز واندوه
( مصدر ) ۱ - آشکار کردن راز و اندوه خویش ۲ - فاش کردن خبر.

فرهنگ معین

(بَ ثّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بیان کردن . 2 - آشکار کردن . 3 - برانگیختن .


الشکوی (بَ ثَّ شَ کْ وا ) [ ع . ] (مص ل . ) درد دل کردن ، گله و شکایت کردن .
(بَ ثّ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - بیان کردن . ۲ - آشکار کردن . ۳ - برانگیختن .

الشکوی (بَ ثَّ شَ کْ وا) [ ع . ] (مص ل .) درد دل کردن ، گله و شکایت کردن .


لغت نامه دهخدا

بث . [ ب َث ث ] (ع اِ) حال . (اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || حاجت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || اندوه سخت . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اندوهی که برای شدت آن را نهان نتوان داشت . (منتهی الارب ). اشد حزن . (از اقرب الموارد) : انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ (قرآن 86/2)؛ اندوه و درد خود را به خدای شکایت برم . || بیماری شدید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).


بث . [ ب َث ث ] (ع مص ) آشکار کردن راز و اندوه سخت . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ). بازگفتن آنچه در اندرون است . (از اقرب الموارد). آشکار کردن . (فرهنگ نظام ). || پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان القرآن جرجانی ).
- بث خبر ؛ شایع و فاش کردن آن . (ناظم الاطباء)(از آنندراج ). فاش کردن . (غیاث اللغات ). گستردن . نشر و اذاعة خبر. (از اقرب الموارد). پراکندن . (فرهنگ نظام ). شایع کردن . (منتهی الارب ).
- بث غبار ؛ برانگیختن غبار را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
- بث کلاب للصید ؛ رها کردن و برانگیختن سگان را به شکار. (از اقرب الموارد).
- تمر بث ؛ خرمائی که پراکنده و منتشر و نیکو نادروده و جای مانده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). متفرق غیرمکنوز. (از اقرب الموارد). خدای خلق را آفرید فبثهم فی الارض ؛ یعنی پراکنده کرد مخلوق را در روی زمین . (از اقرب الموارد).
|| با کسی راز در میان نهادن . (از آنندراج ). بثثتک السر؛ با تو در میان نهادم راز را. (ناظم الاطباء). || پهن کردن . (فرهنگ نظام ). گستردن . (از منتهی الارب ). || ظهور نمودن . (غیاث اللغات ). و رجوع به بثاث شود.
- بث شکوی (بث الشکوی ) ؛ نشر و اذاعت شکایت . شکایت بردن . تشکی کردن . انما اشکوا بثی و حُزنی الی اﷲ. (قرآن 86/12).
فصار الصدیق یزور الصدیق
فشکوی الزمان و بث الهموم .
- بث شکوی کردن ؛ شکایت برداشتن . شکایت بردن : با یکدیگر از حدوث این واقعه ٔ منکر بث الشکوی و نفثةالمصدور آغاز کردند. (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و رجوع به بث شود.


بث. [ ب َث ث ] ( ع مص ) آشکار کردن راز و اندوه سخت. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( غیاث اللغات ) ( تاج المصادر بیهقی ). بازگفتن آنچه در اندرون است. ( از اقرب الموارد ). آشکار کردن. ( فرهنگ نظام ). || پراکنده کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ).
- بث خبر ؛ شایع و فاش کردن آن. ( ناظم الاطباء )( از آنندراج ). فاش کردن. ( غیاث اللغات ). گستردن. نشر و اذاعة خبر. ( از اقرب الموارد ). پراکندن. ( فرهنگ نظام ). شایع کردن. ( منتهی الارب ).
- بث غبار ؛ برانگیختن غبار را. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- بث کلاب للصید ؛ رها کردن و برانگیختن سگان را به شکار. ( از اقرب الموارد ).
- تمر بث ؛ خرمائی که پراکنده و منتشر و نیکو نادروده و جای مانده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). متفرق غیرمکنوز. ( از اقرب الموارد ). خدای خلق را آفرید فبثهم فی الارض ؛ یعنی پراکنده کرد مخلوق را در روی زمین. ( از اقرب الموارد ).
|| با کسی راز در میان نهادن. ( از آنندراج ). بثثتک السر؛ با تو در میان نهادم راز را. ( ناظم الاطباء ). || پهن کردن. ( فرهنگ نظام ). گستردن. ( از منتهی الارب ). || ظهور نمودن. ( غیاث اللغات ). و رجوع به بثاث شود.
- بث شکوی ( بث الشکوی ) ؛ نشر و اذاعت شکایت. شکایت بردن. تشکی کردن. انما اشکوا بثی و حُزنی الی اﷲ. ( قرآن 86/12 ).
فصار الصدیق یزور الصدیق
فشکوی الزمان و بث الهموم.
- بث شکوی کردن ؛ شکایت برداشتن. شکایت بردن : با یکدیگر از حدوث این واقعه منکر بث الشکوی و نفثةالمصدور آغاز کردند. ( از ترجمه تاریخ یمینی ). و رجوع به بث شود.

بث. [ ب َث ث ] ( ع اِ ) حال. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || حاجت. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || اندوه سخت. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اندوهی که برای شدت آن را نهان نتوان داشت. ( منتهی الارب ). اشد حزن. ( از اقرب الموارد ) : انما اشکوا بثی و حزنی الی اﷲ ( قرآن 86/2 )؛ اندوه و درد خود را به خدای شکایت برم. || بیماری شدید. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. پراکنده ساختن.
۲. برانگیختن غبار.
۳. فاش کردن خبر.
۴. آشکار کردن راز و اندوه خود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بثَّ به معنای خبر دادن است.
بَثْ در لغت یعنی خبر دادن، آگاه کردن.
معنای اصطلاحی
در اصطلاح یعنی افشای اسرار. امام صادق (ع) فرمود: «لاتَطَّلِعْ صَدیقَکَ مِنْ سِرِّکَ الاّ عَلی ما لَوْ اطَّلَعَ عَلَیْهِ عَدُوَّکَ لَمْ یَضُرَّکَ فَانَّ الصِّدیقَ قَدْ یَکُونَ عَدُوَّکَ یَوْماً» آن مقدار از اسرارت را در اختیار دوستت قرار بده که اگر همین دوست زمانی دشمنت گردید و خواست آنها را افشا کند، ضرری و زحمتی برای تو ایجاد نکند.

[ویکی الکتاب] معنی بَثَّ: پخش کرد - گسترد - پراکند-اندوه شدیدی که قابل کتمان نباشد و فاش وپراکنده شود (از مصدر بث است که به معنای متفرق کردن و افشاندن است . و بث جنبندگان به معنای این است که خدای تعالی آنها را در زمین منتشر و متفرق کرده ، همچنان که در جای دیگر در باره خلقت ان...
معنی یَبُثُّ: پخش می کند - می گستراند - می پراکند - منتشرمی کند(از مصدر بث است که به معنای متفرق کردن و افشاندن است . و بث جنبندگان به معنای این است که خدای تعالی آنها را در زمین منتشر و متفرق کرده ، همچنان که در جای دیگر در باره خلقت انسان فرموده : ثم اذا أنتم بش...
معنی مَبْثُوثِ: متفرق - پراکنده (از ماده بث است ، که به معنای تفرقه است ، و فراش مبثوث یعنی ملخهای متفرق )
ریشه کلمه:
بثث (۹ بار)

پراکندن. منتشر کردن یعنی بوسیله باران زمین را پس از مرده شدن زنده کرد و در تمام جنبندگان را پراکند. به نظر راغب: اصل بثّ، جدا کردن و بلند کردن است مانند پراکندن باد خاک را. مخفی نماند: از آیه به دست می آید که در کرات دیگر موجود زنده هست، زیرا ضمیر «فیهما» به سموات و ارض بر می‏گردد رجوع شود به «سماء». ، مراد از بثّ اندوهی است که شخص قادر به کتمان آن نیست و آنرا آشکار می‏کند، لذا باید مراد از حزن غصّه مخفی باشد. یعنی فرشهای گسترده. ناگفته نماند معنی جامع همان منتشر کردن است.

جدول کلمات

برانگیختن غبار, فاش کردن خبر

پیشنهاد کاربران

پراکندن، منتشر کردن، پخش کردن


کلمات دیگر: