مترادف چالشگر : جنگ جو، رزم آور، رزم جو، ستیزه جو، مبارز، مبارزطلب، حشری، شهوت ران، نخوت خرام، نازخرام، خرامان
چالشگر
مترادف چالشگر : جنگ جو، رزم آور، رزم جو، ستیزه جو، مبارز، مبارزطلب، حشری، شهوت ران، نخوت خرام، نازخرام، خرامان
مترادف و متضاد
۱. جنگجو، رزمآور، رزمجو، ستیزهجو، مبارز، مبارزطلب
۲. حشری، شهوتران
۳. نخوتخرام، نازخرام
۴. خرامان
فرهنگ فارسی
کسی که ازروی کبرون وت وغرورمیخرامد، جنگجو
( صفت ) مبارز جنگجو.
( صفت ) مبارز جنگجو.
فرهنگ معین
( ~. گَ ) (ص فا. ) ۱ - کسی که از روی کبر و غرور می خرامد. ۲ - جنگجو.
لغت نامه دهخدا
چالشگر. [ ل ِ گ َ ] ( ص مرکب ) شخصی را گویند که خرامان و از روی ناز و عجب و تکبر براه رود. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). خرامنده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || مبارز و دلاور و جنگ جوی را نیز گفته اند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). مبارز و دلاور. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مبارزی که خرامان بجنگ رود. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مبارزطلب. هماوردطلب. رزم جوی :
ز گرز گرانسنگ چالشگران
شده ماهی و گاو را سر گران.
ز گرز گرانسنگ چالشگران
شده ماهی و گاو را سر گران.
نظامی.
|| و بمعنی حریص و طماع هم آمده است. ( برهان ). || شخص کثیرالجماع. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). حریص در جماع و مباشرت. ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
۱. کسی که از روی کبر و غرور و نخوت می خرامد.
۲. جنگجو، مبارز.
۳. دلیر.
۲. جنگجو، مبارز.
۳. دلیر.
کلمات دیگر: