برابر پارسی : ریزگان
جزئیات
برابر پارسی : ریزگان
فارسی به انگلیسی
detail, breakdown, niceties, setup, specification
مترادف و متضاد
جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز
فروع، جزئیات
کیفیات، حالت و کیفیت، جزئیات
جزئیات، پیچیدگی
خودمانی، جزئیات، خصوصیات، دارای خصوصیات معینی، خصوصیات برجسته، بستگی ب عقاید خاصی، دقت زیاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع جزئیه
← جزء
فرهنگ معین
(جُ یّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ جزئیه .
لغت نامه دهخدا
جزئیات. [ ج ُ ئی یا ] ( ع اِ )ج ِ جزئی. رجوع به جزئی شود. || افراد. مقابل کلیات. مصادیق یک مفهوم کلی. رجوع به جزء شود.
فرهنگ عمید
= جزئیه
جزئیه#NAME?
فرهنگ فارسی ساره
ریزگان
فرهنگستان زبان و ادب
[هنرهای تجسمی] ← جزء
پیشنهاد کاربران
به پارسی: ریزگان
ریزگانه ها
ریزه کاری
فروع
زیر و بم
چه و چون و چند ؛ بجزئیات تمام. از سیر تا پیاز در جائی که پرسش از نوع و جنس و کیفیت و کمیت باشد :
بگفتند راز سپهر بلند
همان کار او بر چه و چون و چند.
فردوسی.
چو جاماسب آن تخت را بنگرید
بدید از در دانش او را کلید
بر او برشمار سپهر بلند
همه کرد پیدا چه و چون چند.
فردوسی.
سواری و تیر و کمان و کمند
عنان و رکیب و چه و چون و چند.
فردوسی.
چه و چون و چند ؛ بجزئیات تمام. از سیر تا پیاز در جائی که پرسش از نوع و جنس و کیفیت و کمیت باشد :
بگفتند راز سپهر بلند
همان کار او بر چه و چون و چند.
فردوسی.
چو جاماسب آن تخت را بنگرید
بدید از در دانش او را کلید
بر او برشمار سپهر بلند
همه کرد پیدا چه و چون چند.
فردوسی.
سواری و تیر و کمان و کمند
عنان و رکیب و چه و چون و چند.
فردوسی.
بخش ها، ویژگی ها، پاره ها
چه و چون و چند ؛ بجزئیات تمام. از سیر تا پیاز در جائی که پرسش از نوع و جنس و کیفیت و کمیت باشد :
بگفتند راز سپهر بلند
همان کار او بر چه و چون و چند.
فردوسی.
چو جاماسب آن تخت را بنگرید
بدید از در دانش او را کلید
بر او برشمار سپهر بلند
همه کرد پیدا چه و چون چند.
فردوسی.
سواری و تیر و کمان و کمند
عنان و رکیب و چه و چون و چند.
فردوسی.
بگفتند راز سپهر بلند
همان کار او بر چه و چون و چند.
فردوسی.
چو جاماسب آن تخت را بنگرید
بدید از در دانش او را کلید
بر او برشمار سپهر بلند
همه کرد پیدا چه و چون چند.
فردوسی.
سواری و تیر و کمان و کمند
عنان و رکیب و چه و چون و چند.
فردوسی.
ریزه کاری ها
چند و چون
چند و چون
جزییات
کلمات دیگر: