برابر پارسی : مگر، جدا از
بجز
برابر پارسی : مگر، جدا از
فارسی به انگلیسی
except, other than
فارسی به عربی
حانة , ماعدا , من , منع
مترادف و متضاد
بجز، باستثناء
غیر، غیر از، بجز، سوای، جز، باستثنای
تا، بجز، نسبت به
بجز، باستثناء
بجز، باستثناء، سوای
فرهنگ فارسی
بغیر جز: همه آمدند بجز جمشید .
لغت نامه دهخدا
بجز. [ ب ِ ج ُ ] ( ق مرکب ) ( از: ب + جز ) بغیر. بدون. ( آنندراج ). کلمه استثناء است بمعنی بغیر و مگر. ( آنندراج ). غیر از. الا. جز. جز که :
نمانی بخوبی مگر ماه را
نشائی کسی را بجز شاه را.
که فردا چه بازی کند روزگار.
بجز مردن کز آن بیچاره ماند.
نمانی بخوبی مگر ماه را
نشائی کسی را بجز شاه را.
فردوسی.
نداند بجز ذات پروردگارکه فردا چه بازی کند روزگار.
نظامی.
چه چاره کان بنی آدم نداندبجز مردن کز آن بیچاره ماند.
نظامی.
و رجوع به جز شود.واژه نامه بختیاریکا
( بِجُز ) تَک
جدول کلمات
الا
پیشنهاد کاربران
افزون بر
به استثناء
نه مگر = به جز ، غیر از
کلمات دیگر: