مترادف جلیس : محشور، مصاحب، معاشر، همدم، هم صحبت، همنشین
جلیس
مترادف جلیس : محشور، مصاحب، معاشر، همدم، هم صحبت، همنشین
فارسی به انگلیسی
one sitting with another, companion, associate
مترادف و متضاد
محشور، مصاحب، معاشر، همدم، همصحبت، همنشین
فرهنگ فارسی
همنشین، همزانو، همدم، جلسائ جمع
( صفت ) همنشین مصاحب .جمع : جلاس جلسائ .
حسین بن موسی بن هبه الله دینوری نحوی لغوی مکنی به ابو عبدالله از دانشمندان است او راست کتاب ثمارالصناعه در علم صرف و نحو و ادبیات
( صفت ) همنشین مصاحب .جمع : جلاس جلسائ .
حسین بن موسی بن هبه الله دینوری نحوی لغوی مکنی به ابو عبدالله از دانشمندان است او راست کتاب ثمارالصناعه در علم صرف و نحو و ادبیات
فرهنگ معین
(جَ ) [ ع . ] (ص . ) همنشین ، مصاحب .
لغت نامه دهخدا
جلیس. [ ج َ ] ( ع ص ) همنشین. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). مجالس. ( اقرب الموارد ). ج ، جلساء و جلاس. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به جِلس شود.
جلیس. [ ج ِل ْ لی ] ( ع ص ) مجالس و همنشین. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جِلس و جَلیس شود.
جلیس. [ ج َ ] ( اِخ ) حسین بن موسی بن هبةاﷲ دینوری نحوی لغوی مکنی به ابوعبداﷲ از دانشمندان است. او راست کتاب ثمارالصناعة در علم صرف و نحو و ادبیات. ( روضات الجنات ص 246 ) ( ریحانة الادب ج 1 صص 273 - 274 ).
جلیس. [ ج ِل ْ لی ] ( ع ص ) مجالس و همنشین. ( از اقرب الموارد ). رجوع به جِلس و جَلیس شود.
جلیس. [ ج َ ] ( اِخ ) حسین بن موسی بن هبةاﷲ دینوری نحوی لغوی مکنی به ابوعبداﷲ از دانشمندان است. او راست کتاب ثمارالصناعة در علم صرف و نحو و ادبیات. ( روضات الجنات ص 246 ) ( ریحانة الادب ج 1 صص 273 - 274 ).
جلیس . [ ج َ ] (اِخ ) حسین بن موسی بن هبةاﷲ دینوری نحوی لغوی مکنی به ابوعبداﷲ از دانشمندان است . او راست کتاب ثمارالصناعة در علم صرف و نحو و ادبیات . (روضات الجنات ص 246) (ریحانة الادب ج 1 صص 273 - 274).
جلیس . [ ج َ ] (ع ص ) همنشین . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مجالس . (اقرب الموارد). ج ، جلساء و جلاس . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به جِلس شود.
جلیس . [ ج ِل ْ لی ] (ع ص ) مجالس و همنشین . (از اقرب الموارد). رجوع به جِلس و جَلیس شود.
فرهنگ عمید
هم نشین، هم نشست، هم زانو، همدم.
جدول کلمات
همنشین ، هم زانو
کلمات دیگر: