کلمه جو
صفحه اصلی

جناب


مترادف جناب : آستان، حضرت، درگاه، عتبه

برابر پارسی : سرور، سرکار، مهِتر

فارسی به انگلیسی

reverend, esquire, excellency, gent, honor, sir, ship_, signor, worship, your

excellency


esquire, Excellency, gent, honor, sir, ship _


فارسی به عربی

شرف

مترادف و متضاد

honor (اسم)
غیرت، افتخار، خوشنامی، برو، اب رو، نجابت، احترام، عزت، شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه

honour (اسم)
افتخار، برو، عزت، شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه

excellency (اسم)
برتری، خوبی، عالیجناب، حضرت، جناب

آستان، حضرت، درگاه، عتبه


فرهنگ فارسی

ناحیه، آستانه، درگاه، اجنبه جمع، کلمه تغظیم، جناغ، شرطبندی، بازی قمارمعروف که شکستن جناغ
( اسم ) ۱- درگاه آستان .۲- عنوانی است بزرگان را ( اکنون رسما به وکلای مجلسین و وزرائ خطاب شود ) .
موضعی است بعراض خیبر و سلاح و وادی القری و گویند از منازل بنی مازن است و نصر گوید : جناب از دیار بنی فزاره بین مدینه و فید است . بعضی از شاعران عرب در شعر خود ا آن یاد کنند .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (اِ. )۱ - درگاه ، آستانه . ۲ - واژه ای ا ست که برای احترام ، پیش از نام بزرگان گفته می شود.

لغت نامه دهخدا

جناب . [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است بعراض خیبر و سلاح و وادی القری ، و گویند از منازل بنی مازن است ، و نصر گوید: جناب از دیار بنی فزارة بین مدینه و فید است . بعضی از شاعران عرب در شعر خود از آن یاد کنند. رجوع به معجم البلدان شود.


جناب . [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است در سرزمین کلب در سماوة بین عراق و شام . (معجم البلدان ).


جناب. [ ج َ ] ( ع اِ ) درگاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). آستانه خانه. ( فرهنگ برهان ). ج ،اَجْنِبه. || پالان. ( منتهی الارب ). || کرانه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گرداگردو کنار و گوشه سرا و خانه. ( برهان ) ( شرح قاموس ). || عنوانی است بزرگان را، اکنون رسماً به وکلای مجلسین و وزراء خطاب شود. ( فرهنگ فارسی معین ).

جناب. [ ج َن ْ نا ] ( اِ ) شرطی و گروی باشد که دو کس با هم بندند. ( برهان ). جناغ ( عامیانه ). ( حاشیه برهان چ معین ) :
راست گفتی عتاب او بر من
هست ازبهر بردن جنّاب.
فرخی سیستانی ( از لغت فرس ص 30 ).
|| جناغ زین اسب را نیز گویند که دامنه زین و تسمه رکاب باشد. ( برهان ).

جناب. [ ج ِ ] ( ع اِ ) داغ که بر پهلوی شتر نهند. ( منتهی الارب ). || ریسمانی را گویند که بر گردن چاروا بندند و هر جا که خواهند ببرند. ( برهان ): فرس طوع الجناب ؛ یعنی اسبی است فرمانبردار. ( شرح قاموس ).

جناب. [ ج ُ ] ( ع اِ ) بیماری ذات الجنب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جناب. [ ج ُن ْ نا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جانب ، بمعنی کرانه و بیگانه و غریب و نافرمان. ( منتهی الارب ). رجوع به جانب شود. || رفیق هم پهلو در رفتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

جناب. [ ج َ ] ( اِخ ) موضعی است در سرزمین کلب در سماوة بین عراق و شام. ( معجم البلدان ).

جناب. [ ج َ ] ( اِخ ) موضعی است بعراض خیبر و سلاح و وادی القری ، و گویند از منازل بنی مازن است ، و نصر گوید: جناب از دیار بنی فزارة بین مدینه و فید است. بعضی از شاعران عرب در شعر خود از آن یاد کنند. رجوع به معجم البلدان شود.

جناب . [ ج َ ] (ع اِ) درگاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آستانه ٔ خانه . (فرهنگ برهان ). ج ،اَجْنِبه . || پالان . (منتهی الارب ). || کرانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گرداگردو کنار و گوشه ٔ سرا و خانه . (برهان ) (شرح قاموس ). || عنوانی است بزرگان را، اکنون رسماً به وکلای مجلسین و وزراء خطاب شود. (فرهنگ فارسی معین ).


جناب . [ ج َن ْ نا ] (اِ) شرطی و گروی باشد که دو کس با هم بندند. (برهان ). جناغ (عامیانه ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
راست گفتی عتاب او بر من
هست ازبهر بردن جنّاب .

فرخی سیستانی (از لغت فرس ص 30).


|| جناغ زین اسب را نیز گویند که دامنه ٔ زین و تسمه ٔ رکاب باشد. (برهان ).

جناب . [ ج ِ ] (ع اِ) داغ که بر پهلوی شتر نهند. (منتهی الارب ). || ریسمانی را گویند که بر گردن چاروا بندند و هر جا که خواهند ببرند. (برهان ): فرس طوع الجناب ؛ یعنی اسبی است فرمانبردار. (شرح قاموس ).


جناب . [ ج ُ ] (ع اِ) بیماری ذات الجنب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


جناب . [ ج ُن ْ نا ] (ع ص ، اِ) ج ِ جانب ، بمعنی کرانه و بیگانه و غریب و نافرمان . (منتهی الارب ). رجوع به جانب شود. || رفیق هم پهلو در رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

شرطی که با یکدیگر می‌بندند؛ جناغ: ◻︎ راست گفتی عتاب او بر من / هست از بهر بردن جناب (فرخی: ۴۵۱).


۱. عنوان احترام‌آمیز که پیش از نام اشخاص بزرگ ذکر می‌شود.
۲. [قدیمی] آستانه؛ درگاه.


شرطی که با یکدیگر می بندند، جناغ: راست گفتی عتاب او بر من / هست از بهر بردن جناب (فرخی: ۴۵۱ ).
۱. عنوان احترام آمیز که پیش از نام اشخاص بزرگ ذکر می شود.
۲. [قدیمی] آستانه، درگاه.

دانشنامه عمومی

جناب دومین لقب نظامی در ارتش جمهوری اسلامی ایران است که به نظامیانی که دارای درجات نظامی افسری که بالاتر از استواریکم (سرکار) و پایین تر سرتیپ (امیر یا تیمسار) هستند و بعد از لقب سرکار اعطاء می شود که شامل درجات نظامی: ستوانسوم، ستواندوم، ستوانیکم، سروان، سرگرد، سرهنگ دوم و سرهنگ می شود. در زبان پارسی به جناب فرگاه هم می گویند.

جناب (ابهام زدایی). جناب لقبی ارتشی است و ممکن است به یکی از موارد زیر نیز اشاره داشته باشد:
جناب خان، شخصیت عروسکی
ندا جناب، مجری تلویزیونی

فرهنگ فارسی ساره

سرکار


جدول کلمات

آستانه ، درگاه

پیشنهاد کاربران

آقا ، سرور

درزبان فارسی بیشتربه معنی آقاکاربردداره

اگر با نون مشدد باشد ( مانند لقب شیخ نجم الدین کبری که ابو جناب است ) به معنی کناره گیرنده است و از جنب میآید

آستانه در - بارگاه


کلمه جناب
اکثراوقات درزبان دری ، فارسی به عنوان آقااستفاده میشود🙏

آستان _ درگاه _ محل اقامت معشوق


کلمات دیگر: