کلمه جو
صفحه اصلی

جلدی


مترادف جلدی : چابکی، چالاکی، چستی، دلیری، سرعت، شتاب، عجله

متضاد جلدی : کندی

فارسی به انگلیسی

quickness, agility, cutaneous, celerity, clip, expedition, peripheral, agillity

cutaneous


quickness, agillity


celerity, clip, expedition, peripheral


عربی به فارسی

چرمي


مترادف و متضاد

cutaneous (صفت)
پوستی، جلدی

dermal (صفت)
پوستی، غشایی، جلدی، پوست گرای

چابکی، چالاکی، چستی، دلیری ≠ کندی


سرعت، شتاب، عجله


۱. چابکی، چالاکی، چستی، دلیری
۲. سرعت، شتاب، عجله ≠ کندی


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به جلد پوستی امراض جلدی .

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) چالاکی ، چستی .
(جِ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) بیماری های پوستی .

(جَ) [ ع - فا. ] (حامص .) چالاکی ، چستی .


(جِ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) بیماری های پوستی .


لغت نامه دهخدا

جلدی. [ ج ِ ] ( ص نسبی ) پوستی.
- امراض جلدی ؛ بیماری های پوستی. ( از یادداشت های دهخدا ).

جلدی. [ ج َ ] ( حامص ) چستی. جلادت. ( از یادداشت های دهخدا ). جلادة. ( دهار ). شجاعت. دلاوری. ( از یادداشت های دهخدا ). تیزی. گرمی. ( از آنندراج ). صرامت :
یکی سخت پیمان ستد زو نخست
پس آنگه به جلدی ره چاره جست.
فردوسی.
جلدی و مردی همی پدید کنی
تنگدلی غمگنی ز بی عملی.
ناصرخسرو ( دیوان ص 444 ).
می رباید ز غایت جلدی
از میان دو چشم ابرو را.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
رجوع به چستی شود.
- امثال :
آفتاب به زردی افتاد، تنبل به جلدی افتاد. ( از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 37 ).

جلدی. [ ج َ ] ( ص نسبی )منسوب است به جلدبن سعد العشیرة. ( انساب سمعانی ).

جلدی . [ ج َ ] (حامص ) چستی . جلادت . (از یادداشت های دهخدا). جلادة. (دهار). شجاعت . دلاوری . (از یادداشت های دهخدا). تیزی . گرمی . (از آنندراج ). صرامت :
یکی سخت پیمان ستد زو نخست
پس آنگه به جلدی ره چاره جست .

فردوسی .


جلدی و مردی همی پدید کنی
تنگدلی غمگنی ز بی عملی .

ناصرخسرو (دیوان ص 444).


می رباید ز غایت جلدی
از میان دو چشم ابرو را.

باقر کاشی (از آنندراج ).


رجوع به چستی شود.
- امثال :
آفتاب به زردی افتاد، تنبل به جلدی افتاد . (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 37).

جلدی . [ ج َ ] (ص نسبی )منسوب است به جلدبن سعد العشیرة. (انساب سمعانی ).


جلدی . [ ج ِ ] (ص نسبی ) پوستی .
- امراض جلدی ؛ بیماری های پوستی . (از یادداشت های دهخدا).


گویش مازنی

/jaldi/ فوری – زود
/jel di/ دودی که از سوختن پارچه بلند شود

فوری – زود



کلمات دیگر: