مترادف جنجال : ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو
جنجال
مترادف جنجال : ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو
فارسی به انگلیسی
noisiness, uproar, hullabaloo, tumult, turmoil, kerfuffle, rambunctiousness, commotion, row, jangle, carry-on, racket, brouhaha, rowdiness, fuss, pandemonium, hurly-burly, furor, noise, (informal) ruckus, hoo-ha, whirl, to-do
battle royal pl battles royal, brouhaha, carry-on, commotion, cram, furor, fuss, hullabaloo, hurly-burly, jangle, kerfuffle, noise, noisiness, pandemonium, racket, rambunctiousness, row, rowdiness, tumult, turmoil, uproar, whirl
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- شور و غوغا داد و فریاد. ۲- ازدحام . یا جنجال بر پا کردن . با داد و فریاد آشوب بر پا کردن .
دعوا همراه با سر و صدا، هیاهو
جملات نمونه
همهی این جنجال بخاطر پول بود
all this hullabaloo was over money
جنجال بهپا کردن، جنجال راه انداختن، جنجال کردن
to create a tumult or turmoil, to lead to rowdiness, to make a fuss
مردی که اتومبیلش خط افتاده بود جنجال بزرگی بهپا کرد
the man whose car had been scratched made a big fuss
جار و جنجال سیاسی راه انداختن
to create a political hullabaloo
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
۲. فریاد و همهمه، شوروغوغا.
دانشنامه عمومی
الم شنگه.
رضا بیک ایمانوردی
نوری کسرایی
علی میری
گیتی فروهر
سیمین غفاری
اسماعیل شیرازی
اکبر جنتی شیرازی
اکبر اصفهانی
شادی آفرین
صمد
جواد روشنایی
میترا
رؤیا
علی اکبر طوفان پناه
فرشته برزین
رضا غیاثی
چنگیز محمودی
علی (رضا بیک ایمانوردی) جوان پولدار و عیاشی است که همسرش شیرین (سیمین غفاری) را رها می کند، و به رغم اندرزهای راننده اش عزت (سیدعلی میری) با رقاصه ای به نام سامیه (نوری کسرائی) دوست می شود، که او را پای میز قمار می کشاند، و در اندک مدتی ثروتش را به باد می دهد...
۴ اوت ۱۹۹۵ (۱۹۹۵-08-۰۴)
۲۶ نوامبر ۲۰۰۴ (۲۰۰۴-11-۲۶)
پیشنهاد کاربران
جنجال : بَلوا ؛ غوغا ؛ هیاهو ؛ فریاد ؛ تَنِش ؛آشوب ؛ هنگامه. . .