کلمه جو
صفحه اصلی

تارزن


مترادف تارزن : تارنواز، نوازنده تار

مترادف و متضاد

تارنواز، نوازنده تار


فرهنگ فارسی

دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد .
( صفت ) نوازند. تار( آلت موسیقی )

لغت نامه دهخدا

تارزن. [ زَ ] ( نف مرکب ) نوازنده تار. نوازنده یکی از آلات موسیقی. رجوع به تار شود.

تارزن. [ زَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد است که در21هزارگزی شمال باختری الیگودرز، کنار راه مالرو «دارباغ » به «قره ده » واقع است. جلگه و معتدل است و 712تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات ، لبنیات ، صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است. راه آن مالرو، و در تابستان اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

تارزن . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد است که در21هزارگزی شمال باختری الیگودرز، کنار راه مالرو «دارباغ » به «قره ده » واقع است . جلگه و معتدل است و 712تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه . محصول آنجا غلات ، لبنیات ، صیفی . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است . راه آن مالرو، و در تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


تارزن . [ زَ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ تار. نوازنده ٔ یکی از آلات موسیقی . رجوع به تار شود.


فرهنگ عمید

کسی که تار می نوازد، نوازندۀ تار.


کلمات دیگر: