جیغه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- تاج افسر. ۲- هر چیز تاج مانند که بکلاه نصب کنند.
بانگ و فریاد و جیغ
بانگ و فریاد و جیغ
لغت نامه دهخدا
جیغه . [ غ َ / غ ِ ] (اِ) زیوری مرصع که سلاطین و امراء بر سر زنند. جغّه . جقّه . (غیاث ) (آنندراج ) :
لعل گوهربار او از بس مرصعخوان بود
جیغه گردد چون زند از چشم فریادم بسر.
جیغه ٔ کسری بلرزد بر سر دستار ما
آشیان سازد هما در سایه ٔ دیوار ما.
لعل گوهربار او از بس مرصعخوان بود
جیغه گردد چون زند از چشم فریادم بسر.
اشرف .
جیغه ٔ کسری بلرزد بر سر دستار ما
آشیان سازد هما در سایه ٔ دیوار ما.
سنجر کاشی (از آنندراج ).
جیغه . [ غ َ / غ ِ ] (اِ)بانگ و فریاد و جیغ. (آنندراج ). رجوع به جیغ شود.
جیغه. [ غ َ / غ ِ ] ( اِ )بانگ و فریاد و جیغ. ( آنندراج ). رجوع به جیغ شود.
جیغه. [ غ َ / غ ِ ] ( اِ ) زیوری مرصع که سلاطین و امراء بر سر زنند. جغّه. جقّه. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
لعل گوهربار او از بس مرصعخوان بود
جیغه گردد چون زند از چشم فریادم بسر.
آشیان سازد هما در سایه دیوار ما.
جیغه. [ غ َ / غ ِ ] ( اِ ) زیوری مرصع که سلاطین و امراء بر سر زنند. جغّه. جقّه. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
لعل گوهربار او از بس مرصعخوان بود
جیغه گردد چون زند از چشم فریادم بسر.
اشرف.
جیغه کسری بلرزد بر سر دستار ماآشیان سازد هما در سایه دیوار ما.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید
=جقه
جقه#NAME?
کلمات دیگر: