کلمه جو
صفحه اصلی

بد قیافه

فارسی به انگلیسی

ill-favored, sinister, ugly, sinister, ugly, homely

ill-favored


فارسی به عربی

سهل , نحیف

مترادف و متضاد

gaunt (صفت)
بی ثمر، زننده، لاغر، نحیف، بد قیافه

plain (صفت)
ساده، اشکار، پهن، صاف، واضح، عادی، سر راست، برابر، هموار، بد قیافه، رک و ساده

unfavorable (صفت)
زشت، بد، نامساعد، برعکس، بد قیافه، نامطلوب، نامیمون

forbidding (صفت)
زننده، ترسناک، شوم، نفرت انگیز، عبوس، ناخوانده، مهیب، نامطبوع، دافع، بد قیافه، نهی کننده

unfavourable (صفت)
برعکس، بد قیافه، نامیمون

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه دارای قیافه ای زشت باشد بد صورت بد گل کریه المنظر.

فرهنگ عمید

۱. بدشکل.
۲. بدهیکل، بداندام.


کلمات دیگر: