( اسم ) ۱ - عضوی از بدن انسان از کمربند شانهای تا سر انگشتان ید . ۲ - بخشی از دست از مچ تا انگشتان . ۳ - ( اصطلاحا ) هر یک از دو پای مقدم چارپایان جمع دستان دستها . ۴ - قدرت ید . ۵ - مسند . ۶ - قاعده قانون روش . ۷ - واحدی کامل از هر چیز : یک دست لباس ( نیم تنه شلوار جلیتقه ) یک دست بشقاب ( ۶ عدد ) یک دست قاشق ( ۶ عدد ) . ۸ - واحد برای جامه : سه دست لباس . ۹ - واحد برای شمارش پرندگان . ۱٠ - نوع جور قسم : فنجانها همه از یک دست است . ۱۱ - ( بازی قمار ) نوبت دفعه : یک دست تخته ( نرد ) یک دست شطرنج . ۱۲ - طرف جانب : دست راست دست چپ . ۱۳ - وجب شبر بدست . ۱۴ - فایده نفع ۱۵ - ( تصوف ) صفت قدرت ترکیبات اسمی . یا بردست ۱ - بدست درید . ۲ - بوسیله یا دست آخر دست پسین عاقبت مقابل دست اول . یا دست اول ۱ - نوبت اول بار اول مقابل دست آخر . ۲ - چیز نو تازه مقابل دست دوم . یا دست بالا حد اکثر . یا دست پسین دست آخر . یا دست خون . ۱ - بازی آخرین نرد است آنگاه که کسی همه چیز را باخته دیگر چیزی ندارد و گرو با سر خود یا یکی از اعضای بدن خویش بندد و حریف ششدر کرده او را بر هفده کشیده باشد . ۲ - مسند حکومت که بر سر آن قتل واقع شود یا دست دوم چیز مستعمل چیزی که قبلا بکار رفته باشد : مقابل دست اول . یا دست کم حداقل . ترکیبات فعلی و جملات : از دست بر خاستن . ۱ - بی اختیار شدن بیخود گشتن . ۲ - از عهده بر آمدن . یا از دست بیفکن ۱ - از دست بر روی زمین انداختن . ۲ - دور افکندن . یا از دست دادن چیزی را فاقد شدن گم کردن . یا از دست رفتن ۱ - نابود شدن . ۲ - ور شکست شدن . ۳ - پریشان گشتن . یا از دست شدن ۱ - از خود بیخود شدن . ۲ - سر مست گشتن . یا از دست کسی کاری بر آمدن از عهده آن کار بر آمدن وی . یا باد در دست بودن تهیدست بودن مفلس بودن هیچ نداشتن . یا دست اندر زدن ( در زدن ) متشبث شدن متوسل گردیدن . یا به دست آمدن ۱ - حاصل کردن . یا بر سر دست در آمدن ظاهر گشتن پدید شدن . یا به دست آوردن . ۱ - حاصل کردن تدارک کردن . ۲ - پیدا کردن . ۳ - گرفتار کردن . یا به دست افتادن حاصل شدن بدست امدن یا به دست کسی افتادن ۱ - به دست او رسیدن در دسترس او قرار گرفتن . ۲ - اسیر او شدن گرفتار او گشتن . یا به دست باش ۱ - آگاه باش با خبر باش . ۲ - حاضر باش . ۳ - شتاب کن . یا به دست کردن بدست آوردن یا به دست و پا( ی ) افتادن چاره جویی کردن . یا به دست و پا( ی ) مردن دست و پای خود را گم کردن . یا در دست کسی افتادن ( کسی ) گرفتار او شدن اسیر او گردیدن . یا در دست کسی افتادن ( چیزی ) بتصرف در آمدن . یا دست از پا درازتر داشتن ( برگشتن ) ۱ - تهیدست بودن ( بر گشتن ) . ۲ - مایوس شدن ( بر گشتن ) . یا دست از همه چیز شستن صرف نظر کردن از همه یا دست از سر کسی برداشتن دیگر مزاحم او نشدن . یا دست باز داشتن ۱ - خودداری کردن . ۲ - ترک کردن . ۳ - اغماض کردن . یا دست بالا کردن ۱ - پیشقدم شدن برای پیدا کردن زنی جهت مردی . ۲ - تظلم و فریاد کردن . یا دست بالین کردن دست را خم کرده بزیر سر گذاشتن چنانکه مفلسان بسبب نداشتن متکا وبالین چنین کنند . یا دست به دامن کسی شدن بدو متوسل شدن . یا دست به دست دادن ۱ - بیکدیگر دست دادن . ۲ - متحد شدن . یا دست به دست رفتن از دست شخصی به دست دیگری افتادن . یا دست به دلم مگذار با یاد آوری خاطرات رنج آور مرا اذیت مکن . یا دست بردن غلبه کردن فتح کردن تفوق یافتن . یا دست بر سر کردن کسی را او را رد کردن دور کردن وی را . یا دست بر سر و روی چیزی کشیدن انرا آرایش و تعمیر کردن . یا دست بر سر و روی کسی ( حیوانی کشیدن ) او را نوازش کردن . یا دست به سیاه وسفید نزدن ابدا کاری نکردن . یا دست بعصا رفتن با احتیاط رفتار کردن . یا دست بکار شدن مشغول شدن شروع کردن به کار . یا دست به کاری زدن بدان کار اقدام کردن . یا دست به کاری کردن دست بکاری زدن . یا دست به یقه شدن گلاویز شدن . یا دست پیش گرفتن پیشدستی کردن سبقت گرفتن . یا دست چپ از دست راست ندانستن امور ساده و بدیهی را تشخیص ندادن هر را از بر تشخیص ندادن یا دست دختری را بدست کسی دادن بازدواج آنان رضایت دادن . یا دست دراز کردن ۱ - کشیدن دست برای گرفتن چیزی یا نشان جای بوارد . یا دست دست کردن طول دادن تاخیر کردن مماطله کردن . یا دست روی دست زدن اظهار تاسف کردن . یا دست روی دست گذاشتن بیکار و عاطل ماندن اقدام به کاری نکردن . یا دست شما درد نکند دعایی که بصاحب کرم و احسان کنند . یا دست شما را میبوسد ۱ - در صحبت از فرزند خود در نزد شخصی محترم گویند . ۲ - انجام دادن این کار به عهده شماست . یا دست کسی را بدست گرفتن ۱ - باو دست دادن . ۲ - پیمان بستن . یا دست کسی را از دامن داشتن ۱ - دامن خود را از دست او رها کردن . ۲ - دست وی را کوتاه کردن . یا دست کسی در کار بودن ۱ - اطلاع و تجربه داشتن وی در آنکار . ۲ - مداخله کردن وی در کار . یا دست کسی را بوسیدن ۱ - بوسه دادن در دست وی . ۲ - احترام کردن وی . یا دست کسی را خواندن ۱ - ( قمار ) ورقهای او را شناختن . ۲ - ( اندیشه او را دریافتن ) . یا دست گرفتن برای کسی خطای کسی را مستمسک قرار دادن و گاه وبیگاه برخ او کشیدن . یا دست مریزاد دعایی است که در مورد شخصی که کمک و احسانی کند گویند یا دست نگاهداشتن تامل کردن توقف کردن اجرای امری را متوقف کردن . یا دست و پا زدن ۱ - دست و پا را بکار انداختن ( در شنا ) . ۲ - طلب کردن بجد و جهد تمام . ۳ - جان کندن . یا دست و پای خود را گم کردن دستپاچه شدن . یا دست و پای کسی را در ( توی ) پوست گردو گذاشتن او را در مخمصه قرار دادن . یا دست و پنجه نرم کردن گلاویز شدن با جنگ کردن با . یا دست و دل کسی بکار نرفتن تمایل نداشتن وی بکار ( بسبب عدم تشویق و غیره ) . یا دست یکی داشتن همدست شدن شریک گشتن . یا یک دست به پیش و یک دست به پس داشتن مفلس بودن تهی دست بودن .
اصطلاح قمار در بازی نرد . داوی از داوهای نرد .
اصطلاح قمار در بازی نرد . داوی از داوهای نرد .